Black

Black

Alba

جیمین مثل تمام زمان هایی که با پسر سپری میکرد مضطرب بود.کوک به شکم روی تخت پرتش کرد و روش خیمه زد و شروع کرد به بوسیدن گردنش!اون پسر تمام وزنشو با بیخیالی روی جیمین انداخت انگار قصد داشت ذوبش کنه!

سپس پسرو برگردوند و عمیقا مشغول بوسیدن لب هاش شد.از کنار تخت طناب چرمی شکلی برداشت و دست های پسرو به تخت بست.جیمین حالت تدافعی به خودش گرفت که کوک توجهی نکرد و پاهای پسرو هم بست.

"هی عزیزم داری منو میترسونی!

"اینکه میترسی عالیه اما قصد ندارم کاری کنم  زیبا...نگران نباش....

کوک لباس های خودش رو خارج کرد و بعد از پایین کشیدن باکسر پسر روی پسر خزید.کوک پسرو بوسید و به پایین رفت و زبونش رو وارد پسر کرد.جیمین ناله ی بلندی کرد و فقط تونست پاهاشو کمی خم کنه!کار کوک تو سکس عالی بود.اینو از اول متوجه شد اما دلش میخواست اون هم با پسر عشق بازی کنه و ناخون هاشو در پوستش فشار بده!

کوک عمیقا مشغول ساک زدن سوراخ پسر بود و با انگشتش سر عضوش رو گرفته بود تا کام نشه!جیمین آماده بود.اونها دوروز پیش باهم سکس کرده بودن! هربار متفاوت بود اما خوب بود.

روتین اونها اینطور بود.غذا میخوردن،سکس میکردن و گاهی باهم به جنگل یا بازار میرفتن! اما جیمین نمیتونست از جلوی چشم پسر ناپدید بشه!کوک تلفنش رو ازش گرفته بود!اوایل که جیمین برای زندگی با کوک به سراغش اومده بود همه چیز نرمال به نظر میرسید.اما کوک تغییر رویه داد! نمیتونست بگه قبلش کاملا نرمال بود.اون هر بار تلفنش رو چک میکرد که باعث جمع شدن صورت جیمین میشد اما به اون وضعیت سمی عادت کرد و فکر کرد این حق طبیعیه!

اون نکات مثبتی هم داشت که باعث میشد تو کفه ترازوی جیمین، سنگینی بیشتری داشته باشه!اون بی نهایت زیبا بود و همیشه کاملا مرتب به نظر میرسید.لبخند هاش دل نشین بود.همیشه کنار جیمین حضور داشت و اجازه نداده بود فاصله ای بینشون بیفته!اما چشم هاش نگرانی و رنج خاصی رو نشون میداد!جیمین کنار اون پسر احساس امنیت و گرما میکرد.گرمایی که ممکن بود وجودش رو بسوزونه!تا قبل از شروع رابطشون کوک جوری به نظر میرسید که انگار یک قدم از همه فاصله داره! اما حالا ورق برگشته بود!

جیمین برای کار تو کارگاه چرم و اجناس چرمی پسر رفته بود.در ابتدا برای تعمیر کیف پول پدربزرگش رفته بود اما با دیدن آگهی کار برای کار درخواستش رو به کوک داد که اون پسر هم با کمی تاخیر درخواستش رو قبول کرد.با وارد شدن عضو پسر از افکارش خارج شد و به خودش اومد.قوسی به کمرش داد و کوک در حالی که لب هاشو لیس میزد گفت؛ بهتره تو عشق بازی تمرکزت روی من باشه!اون بی رحمانه ضربه هاشو داخل پسر میکوبید و سقف دهانش رو کند و کاو میکرد و جیمین اگه میخواست هم نمیتونست حرفی بزنه!کوک کمی فاصله گرفت و جیمین نفس عمیقی کشید.میدونست جیمین نزدیک اوجش پس دستشو از روی عضوش برداشت و در حالی که کام شدن پسرو میدید لب زد؛یادت باشه کی اینطور به اوج میرسونتت جیمین!

Report Page