Bks

Bks

پروفسور فرید🧐🧐👨‍🔬

#پارت_۴۴۳

💫🌸دختر حاج آقا🌸💫


کنار ایمان به پهلو دراز کشیدم و دستمو گذاشتم رو سینه اش و خوابالود گفتم:

-آخرش ما ساکن خونه ی خودمون شدیم....

ایمان دستشو دراز کرد دو با زدن کلید کنار تخت و خاموش کردن چراغ اتاق گفت:

-آخرش تو زن خودم شدی! گرفتمت بالاخره.....

پامو آروم به پاش زدمو نه خیلی جدی گفتم:

-یه جوری میگی گرفتمت انگار من ماهی ام....البته من ولقعا ماهی ام...یه ماهی که تودام تو گیر کرده...

دستشو گذاشت رو موهامو با بهم ریختنشون گفت:

-امان از شما دخترا....خودتون روبه آب و آتیش میزنین که شوهر بکنین بعد که ازدواج کردید هی به‌اینو اون میگین یه وقت گول نخورید ازدواج کنیداااا.....حالا شده داستان تو....

تا قبل این گیر میدادی که چرا نمیای خواستگاری و قضیه رو رسمیش نمیکنی حالا میگی عین ماهی هستی که گیر کردی تو قلاب من !؟؟

آهسته و با دهن بسته خندیدم...یه چیزایی رو راجب ما دخترا راست میگفت...منم دوستای زیادی داشتم که انواع روش سامورایی رو به کار میبستن تا شوهرگیرشون بیاد و بعدکه ازدواج میکردن با ناز و کرشمه و اخم میگفتن یه وقت شوهرنکنیناااا...نیفتین تو تله....

با صدابی که از شدت خوابالودگی دورگه شده بود گفتم:

-باشه انقدر خسته ام که هرچی تو بگی قبول..

-یعنی اگه خسته نبودی ول نمیکردی....

-دقیقا...

-ای توله سگ....

-ایماااان....یه وقت صبح بیدار نشم ببینم نیستی....دلم میخواد تاهمش پیشم باشی حتی وقتی خوابم....

دستاشو دور کمرم انداخت...کشیدم تو بغلش گفت:

-باشه...خیالت راحت....تا لنگ ظهر ور دلت میمونم....

با چشمای بسته لبخند زدم...لبخندی عمیق و از ته دل....

لبخندی پر از آرامش....

آخه من تو بهترین و نرم ترین و امن ترین جای جهان بودم.....

تو آغوش ایمان....!

************

یکی انگشتشو گذاشته بود رو دکمه ی زنگ و امون نمیداد.....

تو عالم خواب باخودم میگفتم هرکی که باشه اگه دستم بهش برسه با جفت دستهام خفه اش میکنم!

حالا هرکی که بود مگه ول میکرد؟؟؟

خوابالود لگدی به پای ایمان زدمو گفتم:

-ایمااااان....

-هووووم....

Report Page