Birthday

Birthday

Linda

بعد از شیش ساعت بالاخره عمل تموم شد و از اتاق عمل خارج شدم . بیمار زنی بود که یه تومور وسط دوتا نیمکره های مغزش داشت. عمل پر ریسکی بود ولی با موفقیت انجام شد.

خسته و کوفته لباسامو عوض کردم و شیفتو تحویل دادم میخواستم به نامی زنگ بزنم که چشمم به تقویم گوشی افتاد 

+ وادافااااااااااک امروز تولد نامجونه چطوری یادم رفته!؟؟؟؟ ساعت تقریبا دو بعد از ظهر بود؟!

وای خدای من چطوری فراموش کردم لعنت بهت آ/ت!

وارد برنامه ولی لایو شدم همه اعضا دور هم جمع شده بودن برای نامجون تولدت مبارک می‌خوندن ولی چهره نامجون خیلی گرفته و ناراحت بود ...

بعد از تموم شدن شعر اعضا هی نامجونو صدا میکردن تا شمع هارو فوت کنه ولی نامجون به یه نقطه خیره بود و کاری نمی‌کرد جین دستشو روی شونه نامجون گذاشت که به خودش اومد و شمع هارو فوت کرد...

دیگه نتونستم نگاه کنم. اشک توی چشمام جمع شده بود. نمیتونم بهونه بیارم چون هرچقدرم سرم شلوغ باشه بازم نباید تولد نامجونو فراموش میکردم. 

باید جبران کنم. معمولا تا ساعت هشت کمپانی میمونه خوبه وقت دارم یه کارایی بکنم.

نامجون:

.

.

.

اصلا انتظار نداشتم آ/ت تولدمو فراموش کنه ... آه دارم خیلی بزرگش میکنم، نامجون منطقی فکر کن آ/ت جراح بیمارستانه و سرش خیلی شلوغه طبیعیه یادش بره. 

ولی بازم ته ته قلبم یکم ناراحت بودم .

باید مثل همیشه رفتار کنم نمی‌خوام شرمندش کنم .

تغریبا ساعت نه شب بود که رسیدم خونه درو باز کردم لامپا خاموش بودن و فضای خونه تاریک بود. ممکنه هنوز نیومده باشه با دستم کلید برقو پیدا کردم و لامپا رو روشن کردم .... چیزی که می‌دیدمو باور نمی‌کردم دو ردیف از گلبرگ های رز وسط راه رو منتهی به سالن پذیرایی خودنمایی میکردن و مسیرو نشون میدادن هر لحظه انتظار داشتم آ/ت با سرعت سمتم بیاد و خودشو پرت کنه توی بقلم آروم گفتم

_ بیبی ... 

_ هانی کجایی ..؟!

ولی خبری از آ/ت نبود  

نکنه اتفاقی براش افتاده ؟!

چند قدم بلند برداشتم و خودمو به پذیرایی رسوندم ...

آ/ت کل خونه رو با بادکنک و کاغذ رنگی تزئین کرده بود و خودش روی مبل خوابش برده بود..

 آروم سمتش رفتم روی زمین کنار مبل نشستم چند تار مویی که روی صورتش بودو آروم کنار زدم. خستگی از صورتش میبارید. عزیز دلم با وجود خستگیه زیادش بازم منو سورپرایز کرده بود. خدایا ممنون که منو لایق دونستی و یه فرشته بهم دادی. صورتشو آروم نوازش کردم 

آروم لب زدم

_ قربونت برم که اینطور از شدت خستگی خوابت برده 

و آروم لبمو روی لبش گذاشتم که تکون آرومی خورد و چشماشو باز کرد اولش با گیجی یکم نگام کرد و وقتی متوجه موقعیت شد خودشو پرت کرد و بقلم 

+نامجوناا منو ببخش نباید تولدتو یادم می‌رفت 

و زد زیر گریه.

محکم بغلش کردم و به خودم فشردمش 

_قشنگم گریه نکن، گریه نکن قربونت برم فدای سرت که یادت رفته بود. ببین با وجود خستگیت زحمت کشیدی و اینجا رو آماده کردی اگه به گریه ادامه بدی منو بیشتر شرمنده خودت میکنی ...

+ واقعا ناراحت نشدی نامجونا؟

_ خب چرا یکم ناراحت شدم ولی وقتی دیدم بیبی گرلم این همه کار برای خوشحالیم کرده همشو فراموش کردم. 

+تو خیلی خوبی گاهی وقتا با خودم فکرم میکنم مگه چیکار کردم که خدا منو لایق تو دونسته

_ عاشقتم 

+منم عاشقتم 

برای اینکه از ناراحتی درش بیارم با شیطنت خندیدم

_ اووو میبینم بیبی گرلم خوشو حسابی برام لوس کرده 

 با اخم فیکی خودشو از بقلم بیرون کشید و مشت آرومی به سینم زد و اشکاشو پاک کرد 

+ نامجونا برو لباساتو عوض کن بیا

لباسامو که عوض کردم رفتم طبقه پایین آ/ت توی آشپزخونه بود و داشت شمع هارو روی کیک می‌چید وقتی منو دید لبخند زد رفتم و از پشت توی بقلم گرفتمش و عطر موهاشو توی ریه هام کشیدم. 

خودشو جمع کرد و خندید

+نکن نامجونا قلقلکم میاد 

 سرمو توی گردنش فرو کردم و عمیق و طولانی بوسیدمش.

شمع هارو روشن کرد

+ آرزو کن 

چشمامو بستم و آرزو کردم که این خوشی همیشگی باشه .

_ با هم فوت کنیم 

همون طور که توی بقلم بود به سمت جلو خم شدیم و دوتایی همزمان شمع هارو فوت کردیم .

+ تولدت مبارک نامجونا 

_ ممنونم هانی 

+ بزار برم کادوتو بیارم 

_ اول یه بوس بده 

خندید 

+ نمی‌دم

_مگه دست خودته به زور میگیرم 

خندیدم و برش گردوندم و نشوندمش روی میز و یه بوسه هات از لباش گرفتم 

ازش که جدا شدم نفس نفس میزد

+ آخرش منو خفه میکنی کیم نامجون

خواستم دوباره بهش نزدیک شم که از زیر رستم فرار کرد 

_ یاااا کیم آ/ت بالاخره که گیرت میارم 

بعد از چند ثانیه با به جعبه کادو پیچ شده برگشت

+ببخشید دیگه عجله ای شد 

یه لبخند زدم و کادومو گرفتم و جعبشو باز کردم یا ادکلن مردانه بود یکم بوش کردم 

_ممممم واقعا خوش بوعه عاشقش شدم معرکست وااااای اصن نمی‌خوام ازش استفاده کنم

+ دیونه خریدم که استفاده کنی 

لحنمو بچگونه کردم

_ دیونه خودتی می‌خوام تا آخر عمرم نگهش دارم 

خندید و خودشو توی بغلم کشید

یه بوسه روی موهاش کاشتم و به آرامش رسیدم

Report Page