نامه پزشک تبریزی به مردم بعد از وخامت حال جسمی اش در پی اعتصاب غذا

نامه پزشک تبریزی به مردم بعد از وخامت حال جسمی اش در پی اعتصاب غذا


یا من تعز من یشاء

خطاب به آنانی که بر بی گناهی ام ایمان دارند ....

و برای روزی که شاید دیگر توان یا امکان نوشتن نباشد . 

با توجه به سیر نزولی وضعیت جسمانی ام ، احساس می کنم باید همین امشب بنویسم . زیرا امشب شروع به نوشتن نکردن ، یعنی یک شب عقب افتادن و حقیقت آن است که ارزش نهایی وقت را آن سوی خط معین می کنند و نه این سو ! پس می نویسم برای روزی که دیر یا زود خواهد رسید . در این چند هفته که از شروع اعتصاب غذایم می گذرد و در برخوردهایی که با آن مواجه بوده ام و کسانی که در برابرشان نشسته ام ؛ حداقل به من ثابت شده است که این افراد بیش از هر چیز پیکره ای از دغل بازی و نیرنگ هستند و در خوش بینانه ترین حالت قابل تصور ، هیچ کاره اند و یا دوست دارند هیچ کاره باشند – بره هایی بی طرف – تا شنونده ی جدی حرفهایت و دریغا از برداشتن قدمی هر چند کوچک در راه خواسته هایت . و اتفاقا" این برای من حسن بزرگی است که همینند و نه چیز دیگر ! زیرا که مرا به ادامه دادن وا می دارند . ادامه راهی که هنوز در ابتدای آنم . من در تمام سالهایی که خود را شناخته ام بهای گزافی بابت سبک زندگی ام که در آن روابط انسانی حرف اول و آخر را می زند و حرمت افراد به هر قیمتی ولو به قیمت متهم شدن خود انسان حفظ می شود پرداخته ام و باز هم اگر ضرورتی پیش بیاید می پردازم ؛ این بود که 18 ماه در برابر اتهامات دروغی که به من نسبت داده شد و در این اواخر بی شرمانه شدت یافت سکوت کرده ام و تحمل کردم و امیدوار به محکمه ای بودم که قضاتش بر جایگاهی منتسب به علی (ع) نشسته اند . 18 ماه سکوت کردم ولی لب به سخن گشودنم و تنها گوشه ای کوچک از واقعیت را بیان کردنم 18 ساعت نیز تحمل نشد و روز بعد با دستپاچگی مسئولان زندان به بند ویژه منتقل شدم و حتی حق 15 دقیقه تماس روزانه با خانواده ام را نیز از دست دادم . لذا سکوت دیگر برایم معنایی جز در خود واماندگی و سفاهت ندارد . نمی توانم عمری در این اندیشه باشم که می توانستم و نکردم . بایستی می گفتم و نگفتم . و دلیل شکستن این سکوت آنکه افکار عمومی بدانند آنچه را که نمی دانند و حق هم دارند که ندانند زیرا که مورد هجمه ی اطلاعاتی یک سویه قرار گرفته اند که متاسفانه نه تنها توسط شکات که گاها" توسط عوامل قضایی به آن دامن زده شده است . آنها نمی دانند که من هرگز ابتدا به ساکن نگفته ام که غذاها نذری بوده اند و تنهاسخنان خانواده ام را به دلایلی که ذکر کامل آن را در مصاحبه ی درخواستی ام در نامه ی اول ، خواهم گفت ، شرح خواهم داد . آنها نمی دانند که تمامی غذاها سالم بوده اند و عامل مرگ دو تن از نزدیکانم و بستری شدن چند هفته ای خانواده ام چیز دیگری است . آنها نمی دانند که در برابر تمام شواهد بین برائت بنده مقاومت شد ؛ تا آنجا که بسیاری از مدارک از جمله تصاویر دوربین های درخواستی بنده و وکلایم در نهایت مستهلک شد و آنچه از این چپاول باقی ماند و صد البته همین ها هم بر برائت بنده صحت می گذارند تنها قسمتی از بیشمار مدارک اثبات بی گناهی من بود که می توانست با قدرت مورد استفاده دادگاهی قرار بگیرد که هدفش تنها آشکار شدن حقیقت باشد و نه دادن حکمی نادرست ، ناجوانمردانه ، نادرست مغرضانه ، پرت ، بی اعتبار و به کلی دور از واقعیت و تنها بر اساس مصلحت سنجی پلیدی که برایش حیات و ممات آدمی یکی است . و هزاران سخن دیگر که قطعا" یا در مصاحبه ای با یک رسانه ی مستقل و با خبرنگاری قابل اعتماد ، در حضور وکلایم خواهد گفت و یا تا آخرین نفس به اعتصاب غذایم ادامه خواهم داد . وبا توجه به زمزمه هایی که اخیرا" از امکان تحقق تنها بخشی از خواسته هایم می شنوم ، به صراحت می گویم که تا تحقق تمامی شروطی که در نامه اول ذکر کرده ام به اعتصاب غذا ادامه خواهم داد زیرا که تحقق تنها بخشی از آن شروط و توافق بر سر آن را به مخاطره انداختن عدم توافق کلی ام نه تنها با رای نادرست صادر شده ، بلکه با این نوع دور از عدالت قضاوت می دانم و این توافق نسبی ، تمام تلاش ها و رنج هایی را که در این راه کشیده و خواهم کشید را به یک بازی بدل می کند و بوی سازش دارد و این بو وقتی در فضای مقابله ومجادله برای احقاق حق می پیچد ، نفس حق خواهی ام را بی اعتبار می کند و هر شکل ظاهری خوشایندی که داشته باشد در باطن چیزی جز تسلیم شدن ندارد . تردیدی نیست که من در مقابله با کسانی که مصلحت سنجی یا هر منفعت طلبی دیگری به خلاف گویی و خلاف کاری وادارشان می کند و یا شاید نه از روی اجبار که خود عامدانه به آن وا می دهند ؛ نمی ترسم و زیر بار حرف نادرست و تهدیدها نمی روم . هیچ تردیدی نیست .وقتی یکی از قضات پرونده ام صراحتا" به من می گوید ما این رای را داده ایم ، فوقش در دیوان عالی کشور نقض می شود ! من چه دارم که بگویم ؟ که اگر رای صحیح است که دیگر چه نقض شدنی و اگر نیست که بلاشک نیست ، اصلا" چرا داده اید ؟ !! باور می کنید این عین کلام یکی از قضات من باشد و مفهوم سایر سخنان وی اگر نه زشت تر و نامفهوم تر و نفرت انگیزتر که محبانه تر هم نبود ./ بنابر این ،این پزشک تبریزی لجوج و بد پیله همین جا و در پیشگاه مردمش سوگند می خورد که تا انتها خواهد ایستاد ، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود ولی در نهایت قضاوت هایی چنین کینه مندانه و بدون پشتوانه منطق و بدون حضور وجدان را که بیش از هر چیز شرافت قضاوت را زیر سوال می برد ، رسوا خواهد ساخت . این تمام سخنم بود با مردمی که خارج از زندان بر بیگناهی من واقفند و کسانی که در داخل زندان و پشت این دیوارهای سیمانی با قلب هایشان برایم گریسته اند / ولی در انتها سخنی با قضات پرونده ام که حداقل برادران دینی ام هستند دارم : یقینا" چیزی هست به نام وجدان که می شود به آسانی با یک نوشته و امضایی پای آن ، با تصوری واهی خلاصش کرد و از شر حضور لجوجانه و ترش رویانه اش رها شد ولی دیگر پس از آن هرگز عطر آرامشی ناب و لذت خوابی بی دغدغه در یک روز بعد از ظهر بهاری را نمی توان استشمام کرد . هرگز نمی شود . هرگز نمی شود با رایی که به آن اعتقادی ندارید وبر بی اعتباریش ، خود ، بیش از من واقفید ؛ کنار بیایید . نه! نمی شود . از وجدان نمی توان گریخت ! 

ومن یتوکل علی الله فهوحسبه 

علیرضا صلحی –زندان مرکزی تبریز 



Report Page