Betting
Vkooklandبا لذت زبونش رو روىِ لبهاى خيس از بزاقش كشيد. دستهاش رو به باكسر مشكى رنگش رسوند و با چنگ زدنِ نرمههاش، صداى"آه" كشيدنِ پسرِ مو بلوندش رو شنيد.
فقط دو ساعت از بردنِ شرط بنديش میگذشت و حالا جونگكوك، توى بغلش و ميونِ دستهاش بود، با بدنى برهنه و وسوسه انگيز كه براى يك ثانيه هم نمیتونست ازش چشم برداره.
كمى به پاهاش فاصله داد و با بيشتر جلو كشيدنِ جونگكوك، پچ زد:
ـ حرفهام رو كه فراموش نكردى؟
همينطور كه خودش رو به عضوِ تهيونگ نزديك میكرد تا با كشيدنشون روى هم حتى با پوشش شلوار و باكسر، حسِ خوشايندى رو به جفتشون منتقل كنه، لب گزيد و جواب داد:
ـ فقط بار اول رو به زور اون مرتيكه به بلاندو اومدم اما همين كه ديدمت، احساس كردم تو همونى كه ميخوام باقى روزهام رو كنارش بگذرونم و براش بیام!
بىطاقت، دستش رو به شكاف باسن پسر رسوند و با چرخوندنِ انگشت شستش روى حفرهاى كه زير باكسر بود و به زودى فتحش میکرد، نيشخندِ شُلى زد:
ـ مسلما تعدادِ دفعاتى كه بايد براى من بياى خيلى زياده بيبى بوى!
و به سرعت لبهى باكسرِ جونگكوك رو كنار زد تا واضح تر بتونه اون حفره رو لمس كنه. هر چند شيطنتِ انگشتش به قدرى بود كه بدونِ ملاحظه از آماده نبودنش، خودش رو به داخلِ جايى وارد كنه كه داغى و ليز بودنش، اون رو بىطاقت تر از قبل مىكرد.
با ورودِ نيپلِ حساسش به داخلِ دهانِ تهيونگ، هيسى كشيد و به بازوىِ مرد چنگ زد. ورود دومين انگشتش رو هم احساس كرد و با عقب فرستادنِ گردنش نالهاى از میون لبهاش خارج شد:
ـ ممم، آه.
تهيونگ كارش رو خوب بلد بود و ابدا دلش نمیخواست با چند تا حركتِ ساده پسر رو به ارضا شدن نزديك كنه، كارهاى زيادى براى اولين شبِ باهم خوابيدنشون توى ذهنش پرورش داده بود و حالا بايد فقط اون ها رو عملى میكرد…
کارهایی که با مکیدن و زبون زدن اون حفره و مزه کردنِ عضو تحریک شدهی پسرش شروع و به یه رابطهی چند راندهی امشب تو پوزیشنهای مختلف ختم میشد.