Betting

Betting


@bts_smut2013






ا.ت صبح بازم رفت پیش پسرا

شوگا فقط به ا.ت نگاه می‌کرد

همش مراقبش بود

هرجا می‌رفت باهاش می‌رفت





ا.ت: چرا من هرجا میرم توهم با من میای هوففففف


شوگا: میخوام ماله خودم بکنمت



ا‌ت: چ چی نه امکان نداره



شوگا: اوکی




تهیونگ: هی ‌ا‌.ت میخوای برسونمت




ا‌ت: اممم خب او....



شوگا: خیر من خودم میرسونمت ا‌ت



نامجون: هی وایسید ببینم ا‌ت دوست منه و اومده اینجا کار کنه



ا.ت: اممم نه مشکلی نیست



کوک: اوفففف هیونگ ولش کن دیگه





بعداز اینکه ا‌ت بره


نامجون رفت پیش شوگا و آروم در گوشش گفت



نامجون: شوگا ا.ت از اون دخترا نیست که هرشب زیرت هستن



شوگا: چی داری میگی من فقط ا‌ت رو دوس دارم



نامجون: اوکی تو بگو منم باور کنم



شوگا: میخوای باور کن میخوای نکن




بعداز چندمین شوگا تورو رسوند خونت




ا‌ت: ممنونم



شوگا: خواهش میکنم





____



*ساعت 3:25 *



با زنگ گوشیش بیدار شد




شوگا: خوبی



ا.ت: یا تو نخوابیدی کجایی



شوگا: پشت درم



ا‌ت: چ..چی




ا‌ت رفت درو باز کنه



ا‌ت: تو اینجا چیکار میکنی




شوگا اومد داخل و درو بست




ا‌.ت: تو مستی



شوگا: اوهوم



شوگا هجوم برد به لبای ا.ت و لب هاش رو می‌خورد


ا‌ت از شوگا جدا شد




ا‌ت: نه نه من نمیتونم



شوگا: چاگیا زود باش میخوامت



ا‌ت: هی شوگا تو الان مستی بیا بخواب بعدا



شوگا: باشه ولی بزار حداقل طعم اون لبات رو بچشم





شوگا لبای ا.ت رو مک میزد

بعداز چندمین از هم جدا شدن

و شوگا توی تخت ا.ت خوابش برد و ا‌ت هم کشید تو بغلش

اونقدر سفت بغلش کرده بود که ا‌ت نمیتونست جم بخوره

Report Page