Before 🐾

Before 🐾

Anisa jk
Part : 9 + special part
Couple: vmin ,kookmin, chanbaek , kookU
Genre : smut , romance , comedy , fiction
Writer: @melo_love
Channel: @Vmin_Area

** خواهری که بیاسته **


کای با ذوق داشت ازش عکس میگرفت 

« وی یه ژست بگیر که به همه زیبایی خدا دادیت رو نشون بدی ، برای دوربین من دلبری کن » 


وی پوزخندی زد و بدنش رو حرکت داد و صورتش رو جوری خم کرد که خط فکش رو به رخ عکاس ها کشید هر تکونی که به خودش میداد و هر ژستی که میگرفت با جیغ های پی در پی استایلیست ها مواجه میشد 


« تو فوق العاده ای کیم وی یه ژست هات بگیر جوری که هر کی رو مجله دیدت داغ بشه .» 


وی روی صندلی نشست و پاهاش رو از هم باز کرد دستاشو جلوی پاش گذاشت و لبش رو خیلی هات گاز گرفت و پوزخندی هم ضمیمه لباش کرد که باعث شد جیمینی که تازه وارد اتاق شده بود سر جاش خشک شه 


“ فاک یه نفر چقدر میتونه هات و فاکی باشه خوش به حال همسر آیندش “ 


همون لحظه خواهرش هم بهشون نزدیک شد اونا بهم میومدن ولی نمیدونست چرا دلش نمیخواد وی ازدواج کنه مخصوصا با جیون 

اونجوری هر روز میدیدش ولی اصلا اینو نمیخواست دوست داشت تا همیشه وی فقط دوست خودش بمونه 

یهو به خودش اومد و خندید 


“ وتف جیمین شی اون رباطه ازدواج نمیکنه”


جیون یه دستش رو از پشت دور وی حلقه کرد و لباشورو پشتش گذاشت 

کای با دیدن این ژست ذوق زده تند تند عکس میگرفت 


« شما دو تا فاکینگ به هم میاین عاح دلم میخواد تا آخر عمرم از شما دو تا عکس بگیرم نه هیچ کس دیگه » 


جیون خندید و از وی جدا شد 


« اون یه دونسنگه کیوته اینجوری نگو مستر کای و اینکه حواست به حرفات باشه وگرنه یکی که نباید میفهمه و خوب اوه اوه وی تو نمیدونی اون بشر خیلی حساسه و قطعا کای باید با زندگی قشنگش با نامزدش خدافظی کنه » 


«‌ اوکی جیونی متاسفم باشه به هون هیچی نگو من برای مردن جوونم و خوب گناه دارم »


« نمیگم ولی انگاری خودش فهمید اونجاست»


رنگ از رخ کای پرید برگشت و با ندیدن سهون به سمت جای خالی آیو برگشت و بعد دوید دنبالش آیو چند دور دوره سالن دوید و در نهایت بخاطر خستگی ندید دقیقا چه کسی روبه روشه فقط دستش رو گرفت و پشتش سنگر گرفت


« منو از دست شکلات تلخ نجات بده»


با نفس نفس زدن میگفت و خوب...

جونگ کوک یکم منحرفه


“ کاش همیشه همینطوری باشه ... اینجوری بهم بچسبه و دوستم داشته باشه “ 


آروم به کای نگاه کرد که با چشماش داشت واسه جیونش نقشه میکشید 


بله درست شنیدید 


جیونش


« کای شی یه نفر پایین با شما کار داره خیلی هم عصبانیه اسمشم عام سهون درسته اوه سهون » 


رنگ پوست کای از شکلاتی به شیری تغییر کرد و سریع دوید سمت پله ها تا سهون نیومده بالا


« اوه جدا سهون اومده!؟»


« یکی باهاش کار داشت ولی سهون نبود مطمئنم »


آیو از پشتش اومد بیرون 


« تو منو نجات دادی !؟ باورم نمیشه درمقابلش چی میخوای!؟ نکنه یه روز رویایی و بعد پایان»


« این ... اشتباه میکنید آیو شی من دنبال دستمزد نبودم»


« اوه پس به خانوما کمک میکنی و در عوض هم خوابی دستمزد حساب میشه برات واو تو دیگه کی هستی»


( ناموسا عاشق اینجاشم)


جونگ کوک چشمای درشت شدش رو به آیو دوخت


« یا آیو شی درمورد من همچین فکری میکنی؟! من اینجوری نیستم که یه فاکر باشم که احساسات نداره» 


« چرا جونگ کوک شی. تو دقیقا یه بی احساس لاشی بیشتر نیستی ولی من نمیذارم بخاطر نزدیک شدن به برادرم از من استفاده کنی» 


“بازم بازم فکر میکنه من برادرشو میخوام احمق من دوست دارم”


عصبی دستی به موهاش کشید


« من جیمین رو دوست ندارم چرا درکش براتون سخته» 


« خیلی دلتم بخواد »


جونگ کوک دیگه براش مهم نبود چی پیش میاد و حتی نفهمید جیمین و وی کی رفتن و الان فقط خودش و آیو مونده بودن 


« من یه مردم که با کلی آدم رابطه داشته یا شاید به قول تو لاشی بنظر بیام »


پوزخند زد و به حرفاش ادامه داد در حالی که چشاش رو چشای آیو قفل شده بود 


« من پونزده سالم بود وقتی عاشق شدم و هنوزم عاشقم هر بار که به یه طریقی با یه خانم هم خواب میشدم تصورش میومد جلوم حتی خوشگل ترین و بهترین زن های سئول هم نمیتونن من رو راضی کنن تا دیگه بهش فکر نکنم من عاشق یه آیدول شدم یه آیدول که بهترین بود خوشگل ترین دو سال ازم بزرگتره ولی من بدجوری عاشقشم جوری که اگه الان بگه بمیر میمیرم آیو نه جیون ، جیونی من ، جونگ کوک عاشقته جونگو فقط به تو فکر میکنه جز تو کسی رو نمیخواد مهم نیست بقیه بگن اون شخص چقدر خوشگل و کامله من باور نمیکنم نه تا زمانی که تو رو جلو چشمم و تو قلبم دارم »


( بچم چقدر حرف زد ^~^ اعترافات ذهن خطرناک کوک😂 گیر ندین بچم خیلی گوگوله)


••••

جیمین فقط میدوید و حتی جلوشم نمیدید چون اشکاش جلو چشمش رو گرفته بودن و متوجه رباطی که دنبالش راه افتاده بود تا مراقبش باشه نبود بالاخره به مکان مورد نظرش رسید یه تپه سرسبز که زیرش یه دریایی از گلای نیلوفر بود اونجا نشست و پاش رو آویزون کرد 


وی کم کم بهش نزدیک شد و کنارش نشست 


« ارباب ناراحت نباش »


« درسته من نباید ناراحت باشم از اولم میدونستم دوستم نداره و خوب نباید نونا رو تو این مسئله وارد میکردم که اون اینجوری ازش اعتراف بگیره و شکست بخوره»


اشکاش قلب آهنی رباط رو به درد میاورد 


اون اشکای لعنتی انگار داشتن درست رو قلبش به حالت سرب داغ فرو میریختن 


از کی دقیقا تمام حالت های جیمین رو میشناخت و انقدر براش مهم بود جوری که الان با ناراحتیش داشت...


“ اینا چیه از چشمام باز که چشام دارن دشویی میکنن الان جیمین چه فکری میکنه”


« هی وی...»


وی با ترس عقب رفت


« داری گریه میکنی!؟»


گریه عه پس اون اشکا رو بهش میگن گریه این دشویی کردنم بهش میگن گریه 


اشکاش رو پاک کرد


« نه جیمین خوبه مشکلی نیست فقط من حساسم»


جیمین لبخند زد


« رباط کوچولوی حساس»


•••

مجله هی روی میز رو نگاه کرد با تعجب یکیشون رو برداشت 

امکان نداشت 

اون

اون

خودش بود

کسی که پنج ساله دنبالش میگرده 

امکان نداشت....


Special part

زوج های بیفور در ولنتاین 


خوب تا اینجای داستان که تقریبا نصف شده دیگه متوجه شدین که کاپلای اصلی کیان پس لتس سی ولنتاین اونا چه شکلیه 


** ویمین **

جیمین تو خونه کلی شکلات درست کرده و کل اتاق رو با قلب تزئین کرده از طرفی رو تخت یه قلب بزرگ با گل رز درست کرده 

به کیک وانیلی پخته و روش رو با شکلات های مختلف پر کرده 

وقتی تهیونگ وارد اتاق میشه بعد استشمام بوی خوش شکلات همونجا دم در از ذوق غش میکنه تا جیمین نفهمه بچم یادش رفته کادو ولنتاین بخره 

بچم یکم حواس پرته

و البته جیمین فرشته‌ست و زود میبخشتش در عوض ازش یه شب هات میخواد که خوب تهیونگ از خداشم باشه


** چانبک**

کیوتی هام ^~^ این بچه ها کلا تو هم میلولن دیگه ولنتاین همون اول کاری چانیول شلوارشو درمیاره و با یه شلوار راحت تر عوض میکنه و دو تایی جلو تلوزیون لم میدن 

(به قول دوستم خیاری میخوابن) 

فیلم میبینن و همدیگه رو انگشت میکنن 

جدا توقع ندارین که آروم بشینن و فقط فیلم ببینن تازه تهشم اگه ازشون بپرسی فیلم چطور بود میگن هات و خیس 

حالا چی میبینن

.

.

.

.

پلنگ صورتی 

این است قدرت کاپل ما 



 ** کوکیو**

ای من قربونشون برم این دو تا کفتر عاشق درست عین انسان واسه همدیگه کادو میخرن 

جونگ کوک کل یه رستوران رو رزرو کرده و دکور اونجا رو از مشکی به قرمز تغییر داده 

و منتظر آیوش میمونه 

آیو هم با یه بسته شکلات و یه خرس عروسکی گنده میره دیدنش و خوب ما جونگ کوک داریم که خرگوشی ذوق میکنه بالا پایین میپره و شکلاتا رو خورد میکنه 

خلاصه که خرگوشه رو ساکت میکنیم و به ادامه ولنتاین میرسیم 

آیو از کوک میخواد براش بخونه و اوووف انقدر صداش قشنگه که آیو هم باهاش میخونه 

خلاصه که انقدر خوش میگذرونن که جای بقیه کاپلا هم خالی میشه


** کایهون **

سهون بچم کلی تدارک میبینه و خوب فاکینگ هم زحمت میکشه خونه رو تزئین میکنه کیک شکلاتی قلبی قرمز سفارش میده بادکنک میخره و منتظر کای میمونه اما ...

« تولدمه؟»

-...

« آهان عشقم سالگردمونه »

-....

« عا یادم اومد بیب یادم اومد »

-نگاه منتظر سهون-

« کیریسمس تو هم مبارک هونی صد سال به این سالا »

-....

- بچم فکر کنم سکته کرد-


Report Page