BBM:)

BBM:)

Admin Sadaf^^

KOOKVHOME

دهنش رو تقریبا پنج بار باز و بسته کرد اما حرفی برای گفتن نداشت.

یا اون بچه خودش پرو بار اومده بود یا خودش و تهیونگ منحرف‌تر از خودشون بارش آورده بودن.


"ن-نه با-بابا این حرفا چیه تهکوک معلومه که ما ازون کارا نمی‌کنیم عزیزم...راستی مگه تو خواب نبودی؟"


با به حرف اومدن تهیونگ ده بار توی دلش ازش تشکر کرد و با سر تایید کرد که تهیونگ دست تهکوک و گرفت و دوباره برگردوند توی اتاق.

خودش هم رفت تو اتاق و با هیکل نشسته ویکوک با پستونک توی دهنش مواجه شد.

از ته دل لبخندی زد و گرفتش بغل.

دستای ویکوک سریع روی لپ‌هاش نشستن که باعث خندش شد.

آرون خم شدو لبهاش و بوسید.


"هی بیب...می‌دونستی چقدر برای باباهای مه-"


می‌خوشا ادامه حرفش رو کامل کنه که با داد تهیونگ تقریبا سرجاش میخکوب شد.


"یاااا....اون لبها مال منن...کدوم خری گفته برای بوسیدن این دوتا کیوتچه لعنتی استفاده کنییی؟"


لبخندی زد و به تهیونگ نزدیک‌تر شد.

بدون اینکه به این اهمیت بده که دوتا پسراشون اونجان، خم شد و آروم لبهای تهیونگ و بوسید و گفت:


"این لب‌ها مال تو بودن و هستن بیب"


تهیونگ لبخند دندون مسطتیلی‌ای زد و گفت:


"مرسی جونگکوکی"


ببا لبخند خرگوشی خودش جوابش رو داد که داد تهکوک سکوت بینشون رو به بدترین شکل ممکن شکست.


"شماااا دوتااا چندششش فقط گمشییین"


با لگد و مشتای کوچیکش انداختمون بیرون اتاق و در و محکم بست.

جونگکوک و تهیونگ همزمان به هم نگاه کردن و خندیدن.

تهیونگ می‌خواست حرفی بزنه که با کوبونده شدن لبهای جونگکوک روی لبهاش و بلند شدن بدنش توسط دست های جونگکوک حرفش توی گلوش خفه شد.

بعداز مکیدن و بوسیدن لبهای تهیونگ کمی از لبهاش فاصله گرفت و جوری که موقع حرف زدنش لبهاش روی لبهای تهیونگ بخوره خودش و قرار داد.


"تو بهتریم موجود دنیای ته"


مکثی کرد و ادامه داد:


"هیچوقت ترکم نکن زندگیم!...دوستت دارم"


Report Page