BBb

BBb

Farshad-Nabi

من دچار اضطراب اجتماعی ناجوری هستم ولی وقتی به کالج رفتم تصمیم گرفتم که برونگراتر شوم .پس عضو گروهی در فیسبوک شدم که مخصوص جدید الورود ها بود و یک پیام سلام برای همه ی اعضا فرستادم. تقریبا همه پیام منو ریپلای کردند و جواب سلام دادند ولی این یکی به پیام فرستادن ادامه داد. بعد منو توی اسنپ چت ادد کرد. برای من سلفی میفرستاد مرتب و بعد منم از اتاقهای خونمون براش عکس فرستادم. بعد بهم گفت میخواد ویدیو چت کنه ولی من چون دوست نداشتم چهره ی خودمو حین چت ببینم گفتم نه و ما تا اون موقع فقط تلفنی حرف میزدیم. وقتی ترم بعدی شروع شد ما با یه گروه رفتیم به یک تور تفریحی. ما زیاد تو چشم هم نگاه نمیکردیم ولی تمام مدت کنار هم ایستاده بودیم. ترم بعد ما توی یک کلاس بودیم و من همش سر به سرش میذاشتم که وقتی دستاشو میشوره از صابون استفاده نمیکنه. یه بار ناگهانی گفت اگه دستامو با صابون بشورم دوست دخترم میشی. من گفتم آره. و الان ما باهمیم.


Report Page