BAHAR

BAHAR

ᮠ𝙍𝙑'Lin

با دیدن جونگکوک که داره غذا هارو نوک نوک میکنه اخمی کردم

رفتم سمتش و محکم زدم پشت دستش

+اییییییییییی

نگام کرد

+قشنگم بخدا با این رفتاره خشنت من دیگه امنیت جانی ندارم

از غذا ها دورش کردم و دست به سینه بهش زل زدم

_اگه منتظر بمونی تا مهمونا بیان و انقدر نوک نوک نکنی صد در صد کتکم نمیخوری

سمت غذا ها برگشتم تا مطمئن بشم چیزی اشتباه نیس

_حالا برو مثل بچه های خوب رو مبل بشین

از پشت بغلم کرد و گردنم رو بوسید +جیمینی...عشقم...من میرم ولی قبلش بزار یکم از غذا ها مزه کنم..بخدا فقط یکوچولو میخورم

پوفی کشیدم و دستش رو از دور کمرم باز کردم

_خودت رو الکی کیوت نکن و قربون صدقمم نرو...دلم برات نمیسوزه

+اوکی.

بلافاصله بعد از حرفش یه تیکه مرغ از تو ماهیتابه برداشت و با خنده شروع کرد دویدن

با چشمای گرد به طرفش برگشتم که دیدم با یه لبخند خرگوشی نگام میکنه

یه تیکه از مرغ رو گاز زد و چشماش رو بست

+واو...واقعا دست پختت خوبه عزیزم..مهمونا عاشقش میشن

حرصی اسمش رو داد زدم و به طرفش پا تند کردم

بهش که رسیدم دست به سینه شدم

_جئون جونگکوک...تو پرو ترین ادمی هستی که تو زندگیم دیدم...بهتره هرچه سریع از جلوی چشمم خودت رو گم و گور کنی واگرنه قول نمیدم زندت بزارم

یه ابروم رو بالا دادم و با پاهام روی زمین ضرب گرفتم و بهش زمان دادم تا خودش از جلو چشمام گم و گور کنه

با دیدن قیافم با کیوت ترین حالت سرش رو تکون داد اروم به سمت مبل رفت و روش نشست

از دیدنش تو اون حالتِ اروم خندم گرفت...بعضی وقتا فک میکنم دارم با یه بچه ی کیوت و شیطون زندگی میکنم تا یه مرد بزرگسال

البته اون به موقعش میتونه هات ترین مرد روی زمین بشه.

Report Page