Bad Baby...

Bad Baby...

;Cℓara


توی پارتی امشب اتفاق های خوبی نیفتاد...

یکی از دوست های بچگیت رو که خیلی وقت بود همو ندیده بودین رو دیده بودی و خیلی باهاش گرم گرفته بودی و کلا جیمین رو فراموش کردی بدون توجه به جیمین و بقیه همش بهم میچسبیدین بهت دست میزد و این جیمینو دیوونه میکرد 

با خودش میگفت به دستس دست زده اشکال نداره ولی وقتی موقع به رقص دعوت کرد و دستشو گذاشت پشت کمرت همه چی تموم شد!

اومد دستتو با عصبانیت کشید و با جدیت به پسره گفت ما باید بریم و وسایلتو گرفت و کشون کشون بردت تو ماشین 

تو تمام مسیر خونه سرت داد میزد و دعوات میکرد ، از قصد این کارو نکرده بودی و خیلی از این حال جیمین میترسیدی ولی اون اصلا بهت اهمیت نمیداد و مدام دعوات میکرد 

خیلی دلت میخواست جوابشو بدی ولی میدونستی چه اتفاقی میفته پس ساکت شدی 

وقتی رسیدین خونه با عصبانیت در ماشینو کوبید و پیاده شد ، منتظر بود پیاده شی ولی تو خیلی میترسیدی و پیاده نشدی 

وقتی دید خبری نیست درو باز کرد با لحن ترسناکی گفت پیاده شو پیاده شدی ولی اصلا نگاش نمیکردی دلت نمیخواست اون چشم های قرمزشو ببینی 

بازوتو محکم گرفت و بردت تو خونه از ترس دو کردی رفتی تو اتاق و درو قفل کردی چون میدونستی جیمین اصلا بهت رحم نمیکنه

این کارت واقعا دیوونش کرد اومد سمت در محکم کوبیدش داد زد گفت درو باز کن همین الان سریع

به حرفاش توجهی نمیکردی و گوشتو محکم گرفتی تا صداش رو نشنوی

وقتی دید درو باز نمیکنی محکم درو با پاش کوبید و درو شکست 

با جدیدت اومد سمتت بلندت کرد و با ترس سرتو انداختی پایین سرت داد زد مگه نمیدونی قراره تنبیه شی هان ؟؟

با ترس بهش نگاه کردی گفتی

 - ج..ججیمین د..داری منو می..میترسونی 

تو چشمات نگاه کرد و دستاتو گرفت دید خیلی داری میلرزی سرشو انداخت پایین و نفس عمیقی کشید و گفت بیبی گرل این دفعه دیگه نه باید تنبیه شی 

پرتت کرد رو تخت و با کمربندش دستاتو به تاج تخت بست و بولیز و سوتینتو پاره کرد و انداخت یه گوشه اتاق 

حمله کرد سمت گردنتو و تند تند و محکم مارک های دردناک میزاشت و گاز میگرفت و با یه دستش هم سینتو محکم تو دستش فشار میداد

ناله هات کل اتاقو گرفته بود و میدونستی این تازه اولشه

یواش یواش اومد پایین تر و محکم نیپل هاتو گاز میگرفت و کبودشون میکرد از سینه تا شکمت رو ریز ریز بوسید و گاز گرفت و رسید به پوسیت بوسه ای روش گذاشت و بلند شد 

سر دیکش رو روی ورودیت تنظیم کرد یه کم آروم بهت نگاه کرد و بعدش کل حجم دیکشو واردت کرد یه لحظه نفست بند اومد با پات چنگ زدی به ملافه تخت و با صدایی که از ته چاه میومد گفتی 

 - ججیمیناا.. ن....نمیتونم تحملش کنم ا...اوف لطفا

پوزخندی زد و گفت 

بیب باید بهش عادت کنی دیگه همینه که هست

شروع کرد کوبیدن توی پوسیت اولش یه کم اروم میکوبید ولی بعدش محکم توت ضربه میزد 

صدای ناله هردوتون تو کل خونه میپیچید و بخواطر ناله های مردونش هر لحظه بیشتر دلت میخواست دست بکشی توی موهاش و به این کمربندا لعنت میفرستادی 

محکم و بدون صبر تو پوسیت میکوبید و به رانت اسپنک های دردناک میزد

 - اهههههه ددی یهههه اهههه خیلی خوبه اهه

چیزی تا ارضا شدنت نمونده بود که دیکشو ازت بیرون کشید کمرتو محکم به تخت کوبیدی و بخواطر دردت پاهاتو جمع کردی 

اومد سمتت و دیکشو کرد تو دهنت و مجبورت کرد براش ساک بزنی و ارضا شه

آبشو رو سینه ها و شکمت خالی کرد و رفت دور و برو مرتب کرد و وقتی داشت میرفت تو حموم گفت

بیب باید کمی صبر کنی تا بیام بیرون میدونم اگه دست هاتو باز کنم به خودت دست میزنی پس این کارو نمیکنم اوکی

سعی کردی با نگاه کیوتت روش تاثیر بزاری ولی اهمیت نداد و رفت داخل 

توهم با نبض های دردناک پوسیت منتظر موندی تا بیاتوی پارتی امشب اتفاق های خوبی نیفتاد...


یکی از دوست های بچگیت رو که خیلی وقت بود همو ندیده بودین رو دیده بودی و خیلی باهاش گرم گرفته بودی و کلا جیمین رو فراموش کردی بدون توجه به جیمین و بقیه همش بهم میچسبیدین بهت دست میزد و این جیمینو دیوونه میکرد 

با خودش میگفت به دستس دست زده اشکال نداره ولی وقتی موقع به رقص دعوت کرد و دستشو گذاشت پشت کمرت همه چی تموم شد!

اومد دستتو با عصبانیت کشید و با جدیت به پسره گفت ما باید بریم و وسایلتو گرفت و کشون کشون بردت تو ماشین 

تو تمام مسیر خونه سرت داد میزد و دعوات میکرد ، از قصد این کارو نکرده بودی و خیلی از این حال جیمین میترسیدی ولی اون اصلا بهت اهمیت نمیداد و مدام دعوات میکرد 

خیلی دلت میخواست جوابشو بدی ولی میدونستی چه اتفاقی میفته پس ساکت شدی 

وقتی رسیدین خونه با عصبانیت در ماشینو کوبید و پیاده شد ، منتظر بود پیاده شی ولی تو خیلی میترسیدی و پیاده نشدی 

وقتی دید خبری نیست درو باز کرد با لحن ترسناکی گفت پیاده شو پیاده شدی ولی اصلا نگاش نمیکردی دلت نمیخواست اون چشم های قرمزشو ببینی 

بازوتو محکم گرفت و بردت تو خونه از ترس دو کردی رفتی تو اتاق و درو قفل کردی چون میدونستی جیمین اصلا بهت رحم نمیکنه

این کارت واقعا دیوونش کرد اومد سمت در محکم کوبیدش داد زد گفت درو باز کن همین الان سریع

به حرفاش توجهی نمیکردی و گوشتو محکم گرفتی تا صداش رو نشنوی

وقتی دید درو باز نمیکنی محکم درو با پاش کوبید و درو شکست 

با جدیدت اومد سمتت بلندت کرد و با ترس سرتو انداختی پایین سرت داد زد مگه نمیدونی قراره تنبیه شی هان ؟؟

با ترس بهش نگاه کردی گفتی

 - ج..ججیمین د..داری منو می..میترسونی 

تو چشمات نگاه کرد و دستاتو گرفت دید خیلی داری میلرزی سرشو انداخت پایین و نفس عمیقی کشید و گفت بیبی گرل این دفعه دیگه نه باید تنبیه شی 

پرتت کرد رو تخت و با کمربندش دستاتو به تاج تخت بست و بولیز و سوتینتو پاره کرد و انداخت یه گوشه اتاق 

حمله کرد سمت گردنتو و تند تند و محکم مارک های دردناک میزاشت و گاز میگرفت و با یه دستش هم سینتو محکم تو دستش فشار میداد

ناله هات کل اتاقو گرفته بود و میدونستی این تازه اولشه

یواش یواش اومد پایین تر و محکم نیپل هاتو گاز میگرفت و کبودشون میکرد از سینه تا شکمت رو ریز ریز بوسید و گاز گرفت و رسید به پوسیت بوسه ای روش گذاشت و بلند شد 

سر دیکش رو روی ورودیت تنظیم کرد یه کم آروم بهت نگاه کرد و بعدش کل حجم دیکشو واردت کرد یه لحظه نفست بند اومد با پات چنگ زدی به ملافه تخت و با صدایی که از ته چاه میومد گفتی 

 - ججیمیناا.. ن....نمیتونم تحملش کنم ا...اوف لطفا

پوزخندی زد و گفت 

بیب باید بهش عادت کنی دیگه همینه که هست

شروع کرد کوبیدن توی پوسیت اولش یه کم اروم میکوبید ولی بعدش محکم توت ضربه میزد 

صدای ناله هردوتون تو کل خونه میپیچید و بخواطر ناله های مردونش هر لحظه بیشتر دلت میخواست دست بکشی توی موهاش و به این کمربندا لعنت میفرستادی 

محکم و بدون صبر تو پوسیت میکوبید و به رانت اسپنک های دردناک میزد

 - اهههههه ددی یهههه اهههه خیلی خوبه اهه

چیزی تا ارضا شدنت نمونده بود که دیکشو ازت بیرون کشید کمرتو محکم به تخت کوبیدی و بخواطر دردت پاهاتو جمع کردی 

اومد سمتت و دیکشو کرد تو دهنت و مجبورت کرد براش ساک بزنی و ارضا شه

آبشو رو سینه ها و شکمت خالی کرد و رفت دور و برو مرتب کرد و وقتی داشت میرفت تو حموم گفت

بیب باید کمی صبر کنی تا بیام بیرون میدونم اگه دست هاتو باز کنم به خودت دست میزنی پس این کارو نمیکنم اوکی

سعی کردی با نگاه کیوتت روش تاثیر بزاری ولی اهمیت نداد و رفت داخل 

توهم با نبض های دردناک پوسیت منتظر موندی تا بیاد...


t.me/Silver_Bts


Report Page