من هم خبر خوب دارم و هم خبر بد

من هم خبر خوب دارم و هم خبر بد

کانال‌انرژی‌مثبت

قدرت پیچیده گزندگی

https://t.me/cnerjee

اوج‌گیری: اخبار خوب، اخبار بد و پایان‌های خوش



بدون شک شما چنین چیزی را قبلا گفته‌اید. خواه والد باشید یا معلم، یک پزشک یا یک نویسنده که می‌خواهید مهلت سپری شده را توجیه کنید، باید اطلاعاتی را ارائه کنید (که بخشی از آن مثبت و بخشی از آن منفی است) و کار خود را با این رویکرد دو جانبه شروع کرده‌اید.


اما کدام بخش از اطلاعات را باید در ابتدا مطرح کنید؟ آیا خبر خوب باید پیش از خبر بدبیاید؟ یا اینکه خبر خوب باید بعد از خبر بد بیاید؟


به عنوان فردی که بیش از آنچه که باید و خواست خودش باشد اخبار ترکیبی را می‌رساند، من همیشه کار را با خبر خوش شروع می‌کنم. غریزه‌ام به من می‌گوید یک لایه نازک از احساس خوب را ایجاد کنم تا کمی از اثر ضربه خبر بد را کاهش دهد.


البته غریزه من اشتباه بوده است.


برای درک چرایی این موضوع بیایید دیدگاه خود را تغییر بدهیم (از شما به من). فرض کنید شما دریافت کننده خبرترکیبی من هستید و پس از شنیدن جمله «یک خبر خوب دارم و یک خبر بد»، یک پرسش از شما می‌پرسم: «دوست دارید کدام یک را اول بشنوید؟»


کمی به این موضوع بیندیشید.


احتمالا انتخاب شما این است که اول خبر بد را بشنوید. چندین تحقیق در چند دهه مختلف نشان داده‌اند که از هر پنج نفر، چهار نفر «ترجیح می‌دهند با خبر ضرر یا نتیجه منفی شروع کنند و در نهایت با خبر سود یا نتیجه مثبت کار را تمام کنند، نه برعکس». ترجیحات ما،خواه بیماری باشیم که نتیجه آزمایش را دریافت می‌کنیم و یا دانشجویی که منتظر نمره‌های میان ترم هستیم، روشن است: اول خبر بد، خبر خوب آخر.


اما ما به عنوان خبررسان معمولا عکس این موضوع را پیاده می‌کنیم. دادن خبر بررسی عملکرد بد احساس ناخوشایندی ایجاد می‌کند در نتیجه ترجیح می‌دهیم بحث را کم کم به این موضوع برسانیم و برای اینکه نیت خیر و طبیعی مهربان خود را نشان بدهیم، ابتدا چند قاشق شکر می‌دهیم تا بعد داروی تلخ رابه طرف بدهیم. البته می‌دانیم که دوست داریم خبر بد را اول بشنویم. اما درک نمی‌کنیم که کسی که رو به روی ما نشسته است، و نگران خبر دو گانه ماست، همین گونه احساس می‌کند. او هم ترجیح می‌دهد ابتدا خبر بد را بشنود و در انتها از موضوع امیدوارکننده‌تر آگاه شود. آن گونه که دو محققی که این موضوع را مورد مطالعه قرار داده‌اند می‌گویند «یافته‌های ما نشان می‌دهد که پزشکان، معلمان و شرکا شاید در ارائه خبر بد و خوب عملکردنامناسبی داشته باشند زیرا آنها برای لحظه‌ای فراموش می‌کنند که اگر خودشان بیمار، دانشجو یا همسر باشند، چگونه تمایل دارند خبر را بشنوند».


ما اشتباه می‌کنیم (من اشتباه می‌کنم) زیرا ما اثر نهایی پایان‌ها را درک نمی‌کنیم: در صورت وجود حق انتخاب، انسان‌ها پایان‌هایی را ترجیح می‌دهند که آنها را ارتقا دهند. دانش زمان‌سنجی (بارها) چیزی را دریافته است که به نظر می‌رسد ترجیح ذاتی برای پایان‌های خوش است. ما زنجیره رویدادهایی را ترجیح می‌دهیم که اوج بگیرند نه اینکه افت کنند، که بهبود بیابند نه اینکه نابود شوند، که به ما روحیه بدهند نه اینکه ما را ناراحت کنند. و دانستن این موضوع می‌تواند به ما کمک کند رفتار خود را درک کنیم و تعامل خود با دیگران را بهبود ببخشیم.


برای مثال، «اد اوبرایان» و «فیبی السورث» روان‌شناسان اجتماعی دانشگاه میشیگان می‌خواستند ببینند پایان‌ها چه تاثیری در قضاوت افراد دارند. آنها یک بسته شکلات «هرشی کیس» را برداشتند وبه سمت یک نقطه شلوغ دانشگاه «ان اربور» رفتند. میز خود را برپا کردند و به دانشجویان گفتند در حال اجرای یک آزمون طعم در مورد انواع شکلات‌هایی هستند که از محتویات محلی درست شده‌اند.


افراد کنار میز حلقه زدند و دستیار تحقیقات که نمی‌دانست برایان و السورث چه چیزی را ارزیابی می‌کنند، یک جعبه شکلات از کیف بیرون آورد و از شرکت کنندگان خواست آن را بچشند و از 0 تا 10 به آن امتیاز بدهند.


سپس دستیار تحقیق گفت، «این شکلات دوم شماست» و یک شکلات دیگر به شرکت کننده داد و از او خواست تا به این یکی هم امتیاز بدهد. سپس آزمایش‌گر و شرکت کننده همین کار را برای سه شکلات دیگر تکرار کردند که با این کار مجموع شکلات‌ها به عدد پنج می‌رسید. (فرد چشنده نمی‌دانست که تعداد کل شکلات‌هایی که در آزمایش وجود دارد چند تاست).


نکته جالب آزمایش درست پیش از چشیدن شکلات پنجم بود. دستیار محقق به نیمی از شرکت کنندگان می‌گفت «این شکلات بعدی شماست». اما به نیمی دیگر


از شرکت کنندگان می‌گفت «این شکلات آخر شماست».


کسانی که می‌دانستند پنجمین شکلات، آخرین شکلات است (و تصور می‌کردند که آزمایش در حال به پایان رسیدن است) در مقایسه با کسانی که صرفا می‌دانستند این شکلات بعدی است، بیان کردند که از این شکلات بسیار بیشتر لذت برده‌اند. در واقع، افرادی که می‌دانستند این شکلات، آخرین شکلات است، آن را از تمام شکلات‌هایی که چشیده بودند بیشتر دوست داشتند. آنها در 64 درصد از موارد بیان کردند که شکلات پنجم، شکلات مورد علاقه آنهاست (در مقایسه با گروهی که به آنها گفته بودند «شکلات بعدی» که 22 درصد موارد آن را پسندیده بودند). «شرکت کنندگانی که می‌دانستند در حال خوردن آخرین شکلات آزمون طعم هستند، از آن بیشتر لذت بردند و آن را به شکلات‌های دیگر ترجیح دادند و تجربه کلی آن را لذت‌بخش‌تر از سایر شرکت کنندگان می‌دانستند که فکر می‌کردند در حال خوردن یک شکلات دیگر از یک مجموعه هستند».


فیلم‌نامه نویسان پایان‌های ارتقابخش را درک می‌کنند اما آنها نیز می‌دانند که بهترین پایان‌ها نیز همیشه به معنای سنتی، شاد نیستند. غالبا، مانند شکلات، تلخ و شیرین هستند. استاد فیلم‌نامه نویسی، «رابرت مک کی» می‌گوید «هر کسی می‌تواند یک پایان شاد بنویسد (کافی است به شخصیت‌ها هر چیزی که می‌خواهند را بدهیم) اما هنرمند به ما احساسی می‌دهد که وعده آن را به ما داده است. اما با کمی بینش دور از انتظار». معمولا این حالت زمانی است که شخصیت اصلی بالاخره یک واقعیت را که به لحاظ احساسی پیچیده است درک می‌کند. «جان آگوست» که فیلم نامه چارلی و کارخانه شکلات و فیلم‌های دیگری را نوشته است، بیان می‌کند که این نوع از ارتقای پیچیده راز موفقیت فیلم‌های پیکسار مانند «بالا»، «ماشین‌ها»، و سه گانه «داستان اسباب‌بازی‌ها» است.


«در هر فیلم پیکسار، قهرمان به هدف خود می‌رسد اما درمی‌یابد که این چیزی نیست که به آن نیاز داشته است. معمولا این موضوع باعث می‌شود تا چیزی که می‌خواهد را رها کند (یک خانه، یک جام پیستون، اندی) تا بتواند به چیزی که نیاز دارد برسد (یک همراه صادق اما غیرمحتمل، دوستان واقعی، یک عمر در کنار دوستان)». به نظر می‌رسد این پیچیدگی احساسی در مرکز پایان‌های ارتقادهنده قرار داشته باشد.


هال هرشفیلد، یکی از محققان سنین مختوم به نُه که قبلا بیان کردیم، با «لورا کارستنسن» و دو محقق دیگر تیمی را تشکیل دادند تا عامل معنادار شدن پایان‌ها را بررسی کنند.


در یکی از تحقیق‌های آنها، محققان در روز فارغ‌التحصیلی به دانشجویان سال آخر دانشگاه استنفورد مراجعه می‌کردند و در مورد احساس آنها نظرسنجی می‌کردند. آنها به یک گروه این دستورالعمل را دادند: «تجربه کنونی خود را در ذهن داشته باشید، بگویید هر احساس زیر را تا چه درجه‌ای حس می‌کنید» و سپس لیستی ازنوزده احساس را ارائه می‌کردند. آنها به گروه بعد یک جمله دیگر را در دستورالعمل اضافه کردند تا اهمیت پایان یافتن یک چیز را افزایش بدهند: «به عنوان یک دانشجوی سال آخر که در حال فارغ‌التحصیل شدن است، امروز آخرین روزی است که دانشجوی استنفورد هستید. این موضوع را در نظر داشته باشید و هر احساس زیر را تا چه درجه‌ای حس می‌کنید».


محققان دریافتند که در ذات پایان‌های معنادار یکی از پیچیده‌ترین احساسات تجربه انسانی قرار دارد:گزندگی، ترکیبی از شادی و ناراحتی. برای فارغ‌التحصیلان و بقیه افراد، قدرتمندترین پایان‌ها، حاوی گزندگی هستند زیرا گزندگی نشان از اهمیت دارد. یکی از دلایلی که ما گزندگی را نادیده می‌گیریم، این است که گزندگی برعکس فیزیک احساسی عمل می‌کند. اضافه کردن کمی غم در یک لحظه شاد به جای اینکه آن را نابود کند، آن را ارتقا می‌بخشد. محققان می‌نویسند «به نظر می‌رسد گزندگی در تجربه پایان‌ها ویژه باشد». بهترین پایان‌ها ما را در شادی رها نمی‌کنند. در عوض، چیز غنی‌تری ایجاد می‌کنند (هجوم یک بینش دور از انتظار و یک لحظه کوتاه اوج‌گیری، و این امکان که با رها کردن چیزی که می‌خواهیم، به چیزی که نیاز داریم می‌رسیم).


پایان‌ها خبرهای خوب و بدی را در مورد رفتار و قضاوت ما به ارمغان می‌آورند. البته من اول خبر بد را به شما می‌دهم. پایان‌ها به ما کمک می‌کنند تا رمزگذاری کنیم، اما گاهی می‌توانند با تاکید بیش از حد بر لحظات آخر و کنار گذاشتن کلیت تجربه،حافظه ما را فریب بدهند و تصور ما را گمراه کنند.


اما پایان‌ها می‌توانند یک نیروی مثبت نیز باشند. می‌توانند به ما کمک کنند تا انگیزه بیشتری برای رسیدن به هدف خود داشته باشیم. می‌توانند کمک کنند غیرضروری‌ها را از زندگی خود حذف کنیم و می‌توانند به ما کمک کنند تا ارتقا پیدا کنیم (نه از طریق دنبال کردن ساده خوشبختی، بلکه از طریق قدرت پیچیده‌تر گزندگی). پایان‌ها، نتیجه‌ها و اوج‌ها یک نکته ضروری را در مورد شرایط انسان‌هانشان می‌دهند: در پایان، ما به دنبال معنا هستیم.



Report Page