بد مطلق ازمنظر مولانا

بد مطلق ازمنظر مولانا

کانال‌انرژی‌مثبت

👤

عدالت آن است که خدا را متهم نسازی یعنی اگر دچار ضرری شدی یا وضعیت نامطلوبی برای تو پیش آمد, آن را شر مطلق ندانی و خداوند را متهم نکنی

https://t.me/cnerjee


آگاه باش که در جهان آفرینش, بد مطلق وجود ندارد, بدی در جهان یک امر نسبی است.

پس بد مطلق نباشد در جهان

بد به نسبت باشد این را هم بدان


در زمانه هیچ زهر و قند نیست

که یکی را پا, دگر را بند نیست


هیچ زهر و قندی در جهان وجود ندارد که برای یک نفر مفید و برای دیگری مضر نباشد.


مر یکی را پا, دگر را پای‌بند

مر یکی را زهر و بر دیگر چو قند


هرچیزی ممکن است برای یک نفر وسیله مفیدی باشد و برای دیگری اسباب دردسر, برای یک نفر مثل زهر کشنده باشد و برای دیگری مانند قند شیرین.

 مثنوی مولانا


مولانا در این چند بیت نکته مهمی در هستی شناسی اضداد را برای ما مشخص می کنند و می فرمایند که کارکرد هر چیزی در دنیا بستگی به مکان و زمان و شخص مورد استفاده آن دارد. دانستن این نکته به یک طرف و کارکرد و کاربرد آن در زندگی روزمره ما به یک طرف, یعنی فقط دانستن این مساله مهم نیست بلکه تاثیر آن در رفتار ما مهم می باشد. چگونه این مساله را به کار ببریم؟

حتما برای همگی ما بارها اتفاق افتاده که یک وضعیت, شخص یا موقعیت, برای ما بسیار مضر بوده و مکافات در مکافات برای ما ایجاد کرده است و ما حیران که چرا اصلا چنین چیزی باید وجود داشته باشد, چرا من؟ چرا اصلا چنین چیزی باید رخ دهد؟ غافل از این هستیم که همین وضعیت یا شخص, برای دیگری مفید و چه بسا حیاتی باشد. در این مواقع طرز برخورد و کلامی که از ما صادر می شود, تعیین کننده می باشد, یعنی اینکه اگر ما این وضعیت را شر مطلق بدانیم و شکوه و شکایت و اعتراض به خالق دانای عالم کنیم, دچار اشتباه و چه بسا گناه خواهیم شد.


امام علی در نهج البلاغه فرموده اند: که عدالت آن است که خدا را متهم نسازی یعنی اگر دچار ضرری شدی یا وضعیت نامطلوبی برای تو پیش آمد, آن را شر مطلق ندانی و خداوند را متهم نکنی.


مولانا در مثنوی می فرمایند:

پس نهانی ها به ضد پیدا شود

چون که حق را نیست ضد پنهان بود.


یعنی اگر اضداد نباشد, خلقت غیر ممکن است و به واسطه این اضداد است که ما به شناخت هستی می رسیم.


وَبِضِدِّهَا تَتَبَیَّنُ الْاَشیاءُ تعریف چیزی بیضدّ او ممکن نیست و حق تعالی ضد نداشت میفرماید که کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیاً فَاَحْبَبْتُ بِاَنْ اُعْرَفَ پس این عالم آفرید که از ظلمت است تا نور او پیدا شود و همچنین انبیا و اولیا را پیدا کرد که اُخْرُجْ بِصِفَاتِیْ اِلَی خَلْقِی و ایشان مظهر نور حقّند تادوست از دشمن پیدا شود و یگانه از بیگانه ممتاز گرد



نکته پایانی که خدمت دوستان باید عرض کنم این است که علت اینکه ما هستی را متضاد می بینیم, به خاطر جزئی نگری و دیدگاه میکروسکوپی محدود ما است و اگر دید ما به جهان به صورت کل نگر باشد و کل هستی را یکپارچه مشاهده کنیم, این مساله برای ما برطرف می شود. خیلی ساده, همین شب اگر وجود نداشت, چگونه روز را می شناختیم؟ یا اگر گرما نبود, سرما قابل شناخت بود؟

در فلسفه چینی, یین و یانگ که دو قطب متضاد هستند نیز دقیقا چنین عملکرد و اساس معرفتی دارند.


سخن را با بیتی دیگر از مولانا در مثنوی به پایان می برم:


چونک بی‌رنگی اسیر رنگ شد

موسیی با موسیی در جنگ شد


باید از رنگ به بی رنگی برویم تا جنگ اضداد در نظر ما از بین برود.


 شمس تبریزی در این مورد فرموده اند:


ای شیخ, تو را گفته اند که از رنگ برون آی.


Report Page