Bad

Bad

.

محکم به دیوار کوبیدت و لباتو بوسید تیشرتتو از تنت در آورد و گوشه ای انداخت، بهت اجازه هیچ حرکتیو نمی‌داد، هلت داد سمت تخت با افتادنت بلا فاصله شلوارت از تو پات کشید بیرون:وقتی بهت میگم به حرف ددی گوش کن، باید گوش کنی بیبی گرل، لجبازی فقط مجازاتتو بدتر میکنه..

در همین فاصله مارک پاهاتو از هم باز کردو به تخت بست، نفس نفس میزدی، چهرش وحشتناک شده بود، تا بحال انقد عصبانی ندیده بودیش..

اشکات رو گونه هات جاری شدن، مارک،به صورتت نگاه کرد، اشکاتو با شصتش از رو صورتت کنار زد کمی مکث کردو یهو فکتو تو دستش گرفت :حق نداری گریه کنی کنی دارلینگ..

مارک از رو تخت اومد پایین و شمعایه تو اتاقو روشن کرد و خودش رو کاناپه رو به رو تخت نشست

ی نخ سیگار برداشت گذاشت کنار لبش:بازی کن..

رفتی تو شوک:چی؟

مارک فندکشو نزدیک صورتش بردو سیگارو روشن کردن، پک عمیقی از سیگار گرفت و در حالی که دودشو تو سینش نگهداشته بود :گفتم با خودت بازی کن بیبی گرل، و دودو از سینش بیرون داد و با نگاهی که عصبانیت و خشم وشهوت توش موج میزد نگات کرد:میدونی که من عاشق بازی کردن باهاتم.. 

دستات میلرزدین، اما میدونستی اگه به حرفش گوش نکنی، خیلی بدتر ممکنه باهات رفتار کنه،اروم دستتو بردی سمت پوسیت و اول کلیتوریستو نوازش کردیو بعد اولین انگشتتو داخل فرو کردی، کمی نالیدی، اما زود ناله هاتو خفه کردی تا بهونه دستش ندی

انگشت دومم اضافه کردیو حرکت دادی، آروم و ملایم

مارک دکمه های پیرهنشو باز کردو بیشتر به کاناپه تکیه داد، صورتش بین دود گم شده بود، لیوان ویسکیشو تو دستش گرفت: یالا دختر خوب تند تر،

ریتم دستاتو تند تر کردی، نمیتونستی جلو ناله هاتو بگیری،ناله هات سراسر اتاقو پر کرده بود،

مارک لیوانشو سر کشید :آفرین دختر خوب، حرف گوش کن شدی ولی این از تنبیت کم نمیکنه..، بازی بسه..، سیگارو تو لیوان خاموش کرد و از جاش بلند شد،یکی از شمعایه کنار تختو برداشت و نزدیکت شد، از ترس تو خودت جمع شدی‌:ترسیدی؟ نترس دارلینگ فقط مجازاتتو بپذیر هوم؟ 

و بعد بلا فاصله آروم قطره های پارافينو از زیر شکمت تا بین سینه هات خالی کرد، لبتو به شدت گاز گرفتی اونقدر که زخم شدو خون اومد، میخواستی جیغ بزنی اما نگاه مارک باعث میشو خفه شی ، مارک نگاهش تغیر داد با لذت نگاهت کرد ،چونتو تو دستش گرفتو بوسید، عمیق و خیس.. دستشو سراسر بدنت حرکت میداد، یهو بدون اخطار چهار تا از انگشتاش واردت کردو به شدت تکون میداد، جیغ بلندی زدی، و دستتو گاز گرفتی، اونقد حرکاتش سریع و تند بود که هر لحظه ملتهب شدن پوسیتو حس میکردی، مارک دستشو رو دهنت گذاشت، و سرتو به تخت فشار داد:دمن... انگشتاش ازت کشید بیرون و گردنتو گاز گرفت،بلندت کردو. مجبورت کرد به حالت داگی بری، دستتو به تخت بست، بوسه ای رو کمرت زد 

، محکم اسپنکت کرد که جیغت بلند شد و این باعث شد مارک دوباره باسنتو با جای دستش تزئین کنه 

سرتو آوردی پایینو به بالشت فشار دادی،جای دستش میسوخت

با برخورد ی چیز فلزی و سرد به پوستت به خودت اومدی، مارک بات پلاگو وارد مقعدت کرد

لبتو گاز گرفتی، 

مارک دستشو جای جای بدنت می‌کشید و یهو بی اخطار دیکشو درونت فرو کرد که جیغی کشیدی، مارک شروع کرد درونت تلمبه زدن، خشن و سریع، گرنتو گرفتو به عقب کشید و گردنتو گاز گرفت، با ی دستش کمرتو نگهداشته بود، هر ثانیه ضربه هایی که درونت میزد محکمتر میشد، ضعف کرده بودیو نمیتونستی تعادلتو حفظ کنی، ناله هات گوش مارکو پر کرده بود، بعد چند دقیقه مارک حرکتشو آهسته تر کردو ازت کشید بیرون، دستو پاهاتو باز کردو نشست گوشه تخت موهاتو کشید تا مجابت کنه لایه پاش بشینی

موهاتو تو دستاش پیچیدی سرتو به دیکش نزدیک کرد:گود گرل، برام ساک بزن، زود باش،به حرفش گوش دادیو دیکشو وارد دهنت کردیو براش ساک زدی، مارک سرشو به عقب بردو از لذت چشماشو بست اما انگاری حرکاتت بازی خیلی آروم بودن، موهاتو کشید تا بتونه سرتو ثابت نگهداره، و خودش شروع کرد به کف حلقت ضربه زدن،چند ثانیه بعد محکم پرتت کرد رو پارکتا کف اتاق، این برات زیادی بود و شروع کردی هق زدن، مارک بلند شدو اومد سمتت از بازوت کشید و رو میز آرايشیت خمت کرد، بات پلاگو در آوردو بلافاصله دیکشو فرو کرد تو مقعدت که هین بلندی کشیدی، مارک آروم تر شده بود اما از خشن بودنش چیزی کم نمی‌کرد، به بدنت که بر اثر حرکاتش جلو عجب میشد نگاه می‌کرد :بدنت..لعنتی، همیشه منو ترن آن میکنه..

موهاتو دور دستش پیچیدو کشید

اسپنک محکمی. به باسنت زد، خودشو درونت حرکت میداد بدون اینکه توجه به ضعفت بکنه، حس میکردی از بزرگی دیکش ممکنه هر لحظه پاره بشی و همین اتفاق افتاد، دیواره مقعدت زخم شده بودو میسوخت

مارک دیکشو بیرون کشید و وارد سوراخت کرد، با دوتا دستش شونه هاتو گرفته بودو حرکت می‌کرد،نفس نفساش با ناله و جیغات ترکیب سکسی ساخته بودن بعد مدتی کم، پاهات لرزیدن و ارضا شدی وبلا فاصله مارک دیکشو ازت بیرون کشید و کامشو رو کمرت خالی کرد، بدنت دیگه جون نداشت و سست شده بود و همزمان سوزش مقعدت اذیتت می‌کرد، مارک خسته رو تخت نشست و سیگارو روشن کرد ومشغول کشیدن شد، پاهای بی جونتو بزور کشیدی، روی تخت افتادی و چشماتو بستی،

مارک. دود سیگارو تو صورتت فوت کردو کنارت دراز کشید، با موهات بازی می‌کرد اما تو بهش محل نزاشتی و روتو کردی اونور، کام دیگه از سیگار گرفت، این بار نفسشو میون موهات بیرون داد، سیگارو کف دستش خاموش کردو کشیدت تو بغلش و بلند کردو بردت سمت حموم... 

Report Page