Backstage

Backstage

•AZAR•

یونگی شک داشت نقشه هوسوک جواب بده و راستش رو بخواین کمی هم استرس داشت.

بطری آب رو تو دستش جا به جا کرد و با تردید در آبیش رو باز کرد.

به دوتا کپسول محرک جنسی نگاهی انداخت و هولشون داد داخل آب.

نفس عمیقی کشید و با خودش فکر کرد که بعد از خوردن آب نامجون قراره با دیک راست شده وسط استیج برقصه و پارتشو بخونه.

با وجود اظطراب خنده ی شیطانی روی لباش ظاهر شد؛

تصور نامجون با شلوار برجسته علاوه بر هارد بودنش خنده دار بود.

اینکه بعدا قربانی چه بلایی میتونه سرشون بیاره براش درحال حاضر بی اهمیت بود.

فعلا تنها چیزی که برای اهمیت داشت این خوشگذرونی خطرناک بود.

توی دلش به دیوث بودن دوست پسرش فحش میداد و می‌خندید.

با دیدن نامجون که نفس نفس میزد و پیرهن سفیدش از عرق به پوستش چسبیده بود لیسی به لباش کشید و با خودش گفت الان وقتشه!

-نامجونا فک کنم تشنه‌ای؟

_عااااا هیونگ تو همیشه به موقع می‌رسی

نامجون نصف بطری رو یه ضرب سر کشید و باقی مانده رو توی سطل زباله کنار دستش پرت کرد.

هوسوک روی مبل نشسته بود با دستاش برای یونگی قلب می‌فرستاد.

نامجون همه چیز رو از توی آینه دیده بود و خب طبیعتاً مشکوک شده بود به دوتا پسر پشت سرش که با نیش باز براش ابرو بالا مینداختن.

_فقط بهم بگین چخبره

هوسوک به سمت اون دوتا اومد، شونه ای بالا انداخت و با قیافه‌ای که داد میزد من یه غلطی کردم به یونگی نگاه کرد و بوسیدش.

نامجون با دیدن صحنه رو به روش حس کرد بدنش داغ شد و پوستش شروع به سوختن کرد.

با خودش فکر کرد که بوسیدن یونگی میتونی چطور باشه وقتی هوسوک داره براش بلوجاب میره.

سرش رو نامحسوس تکون داد تا این افکار کثیف و مسخره از ذهنش پاک بشه اما نمیتونست تمرکز کنه.

کف دستانش عرق کرده بود و گوشاش از شدت فشار سرخ بودن.

رگ شقیقه‌اش بیرون زده بود و این از نامجون یک مرد وحشی می‌ساخت.

دمای بدنش هر لحظه بالاتر می‌رفت و از این وضعیت میترسید ؛ میترسید روی استیج جلوی چشم هزاران نفر گند بزنه.

به طرز وحشتناکی تحریک شده بود و میدونست که این برجستگی وقتی اون شلوار چرم جذب رو بپوشه حتی بیشتر دیده میشه ولی هیچ راهی به جز قبول کردن نداشت.

حتی نمیدونست چی باعث شده اینجوری هورنی بشه.

از همه بیشتر خنده های ریز هوسوک و دید زدنای هوسوک رو اعصابش بودن.

باید تمرکز میکرد فعلا وقت اجرای اهنگش بود.

باقیه پسرا تک تک وارد بک استیج شدن و هرکدوم بی حال خودشون رو روی کاناپه ها انداختن.

فضا شدید شلوغ هرکی مشغول کاری بود.

دوتا دختر استایلست کنار نامجون ایستاده بودن و هرکدوم یه جوری باهاش ور میرفتن؛ یکیشون که مشغول مرتب کردن موهاش بود به دلیل قد کوتاهش سمت نامجون خم شده بود و سینه و رون هاشو ب سمت راست بدن نامجون میمالوند.

دختر دوم هم مشغول درست کردن کمبربند چرم دقیقا زیر شکمش بود.

این برای نامجون یعنی عمق فاجعه. البته که گرمای بک استیج هم تاثیر کمی نداشت.

بدنش شدید داغ کرده بود و با هر تکون دست دختر رو شلوارش تکون خوردن عضوش رو حس میکرد.

سرشو انداخت پایین تا با قلبمه ی محسوس روی شلوارش مواجه شد.

_هولی ششت

_چیزی گفتین نامجون‌شی

دختر با تعجب درمورد زمزمه ی زیر لب نامجون پرسید. چشمش به عرق های پیشونی نامجون افتاد و با خودش فکر کرد یعنی انقد هوای گرمه؟؟

_اوه نه...چیزه زیادی گرمه میشه یکم برین عقب.

با دست پاچگی سعی کرد دوتا دختر رو از خودش دور کنه که صدای هر هر خنده ی یونگی و هوسوک شنید.

بهشون نگاه انداخت که فوری اون دوتا شیطان با سوت زدن مسخره‌ای یکی به سقف و یکی دیگه به دیوار خیره شدن.

-اون دوتا موزی

با حرص گفت رو صندلی نشست.

_جونگکوک بیا اینجا.

صدای نفس نفس زدنای بی حال جونگکوک نزدیک شد تا خودشو رو میز جلو نامجون انداخت.

-چی میگ.......واداااافاااک اون پایین چه خبره هیونگ.

باصدای بلند و چشمای گرد شده درحالی که سرشو جلو دیک نامجون گرفته بود داد زد.

_هییسس چه خبرته پسر صداتو بیار پایین.

این بار جونگکوک با صدای اروم تری داد زد.

_چیکار کردی با خودت هیونگ. رو این دخترا کراش داری که زدی بالا؟

_اره جونگ کوک کراش دارم حالا برو یه بطری آب سرد بیار زود

چشمای کوک ریز شد و با شیطنت گفت

_میحوای بهش آب بدی هیونگ؟

ولی اینجوری که بیشتر رشد میکنه

با تمام حرصش به جونگکوک توپید

_خفه شو کوک فقط برو کاری که گفتم و بکن

_اوه اوه نامجون کوچولو حرکت کرد خشن شدی هیونگ

بعد از گفتن این حرف چشمکی زد و فرار کرد.

سمت مخزن آب معدنی ها حرکت کرد که بین راه با دیدن سپ که میخندیدن و زیر گوش هم پچ پچ میکردن و به طرز مشکوکی به نامی خیره بود، فهمید بلای که سر نامجون هیونگش اومده زیر سر این دوتاست.

خب به نظرش اونا که به این وضع انداخته بودنش خودشونم باید اوضاع و درست میکردن ، پس راهشو کج کرد و رو به روشون ایستاد.

صورتش رو سمت هوسوک چرخوند و گفت

_هیونگ الان نوبت اجرای وکالت لاینه و بعدشم سه تا آهنگ دیگه باید اجرا کنیم

تا اون موقع نامجون هیونگ نمیتونه با این وضع سر کنه. خودتون میدونین که ممکنه گند بزنه درسته؟

خودتون میدونین منظورم چیه

حموم ها هم الان خالین و کسی اون طرف پیداش نمیشه

بعد از تموم کردن حرفش سمت نامجون رفت و بطری آب رو بهش داد و رفت تا آماده بشه.

نامجون آب رو روی عضو دردناک و حساس شده‌اش گذاشت از سردی روی پوست داغش هیسی کشید.

با حس دستای گرمی که عرق روی پیشونیش رو پاک کرد، چشماش باز شد و یونگی و هوسوک رو بالای سرش دید.

یونگی به وسط پاهاش خیره شده بود و هوسوک موهای خیسش رو از روی صورتش کنار میزد.

این یه نوازش عادی بود ولی نامجون خیس شدن باکسرش رو حس میکرد.

بیش از حد تحریک شده بود.

یونگی جلوی پاس زانو زد و بطری رو از روی شلوارش برداشت و دست خودش رو جایگزین کرد

نامجون با این حرکت هوم آرومی از میون لباش فرار کرد .

همزمان هوسوک انگشت هاشو به رگ های ورم کرده گردن نامجون میکشیدو سرش رو هر لحظه بیشتر به گوش هاش نزدیک میکرد ، هر سه مواظب بودن کسی متوجه کارشون نشه.

لب های هوسوک نرمی گوشش رو لمس کردن و دست یونگی با شدت بیشتری به عضوش فشار اورد.

دیگه نمیتونست صداش رو خفه کنه.

هوسوک رو گوشش طوری که لباش کاملا مماس با پوستش باشه لب زد

_هیونگ میتونیم بریم توی حموم موافقی؟

_هر جهنمی که میخواد باشه فقط منو خلاصم کنین

هر سه با شتاب به سمت راه رو پشتی حرکت کردن.

با رسیدن به اولین سرویس نامجون خودش رو داخلش پرت کرد و اون دو تا هم پشت سرش اومدن.

_خب خب کیم نامجون میبینم که حسابی شق کردی پسر.

یونگی گفت و هوسوک تایید کرد.

_میدونم یه غلطی کردین که من اینجوری شدم

بهتره دهنتونو باز کنین و حرف بزنین تا با دیکم خفتون نکردم

_ولی من گزینه خفه شدن و ترجیح میدم

هوسوک با چشمای پاپی طور گفت و دستش رو سمت کمربند شلوار نامجون برد.

یونگی بیکار نموند و صورتش رو نزدیک لبای نامجون برد تا ببوستش و با همکاری وحشیانه‌اش شکه شد.

لباش تقریبا داشت کنده میشد و دور دهنش پر شده بود از مخلوط بزاق خودش و نامجون بود.

از اون طرف هوسوک با تعجب به دیگه رو به روش نگا میکرد که چطور خیس و سفت شده بود.

دهنش آب افتاده بود ، همیشه دلش میخواد واسه نامجون ساک بزنه و حالا به آرزوش رسیده بود پس سعی کرد تمام تبحرش و تو کارش نشون بده.

زبونش رو از بالز ها تا سرش کشید و از مزه پریکام رو زبونش چشماش و بست.

لباش رو دور کلاهک عضوش گذاشت و با محکم ترین حالت ممکن مکید.

نامجون لبای یونگی رو ول کرد و اه غلیظی کشید.

_آه...اههههههه...خ..خیلی...خوبه

دستاش رو دو طرف سر هوسوک برد به موهاش چنگ زد و خودش رو داخل دهنش محکم تکون میداد.

هوسوک با خودش فکر کرد که واقعا داره خفه میشه و در حد فاک اینو دوست داره

نامجون داشت از داغی دهن هوسوک لذت میبرد و اصلا متوجه نشد اون پیشی هورنی دستشو گرفته و به عضو سفید خودش میکشه.

خیسی رو دستش توجهش رو جلب کرد.

همینطور که میزاشت یونگی زبونش رو ساک بزنه دستش رو حرکت داد و طول عرض عضو یونگی رو پوشش داد.

ناله های یونگی تو دهنش خفه میشدن و ناله های هوسوکم رو عضوش.

هرگز فکرش رو نمیکرد اون دوتا در این حد پیشوری کنن.

سکس اونم با دوتا از دوستاش ایده ی جالبی نیست اما این الان چیزی نبود که نامجون بهش توجه کنه.

بزاق دهن هوسوک رو حتی تا روی روناش حس میکرد. هوسوک دراین حد حشری بود؟

پوست نرم و خنگ یونگی بهش حس فوق و العاده ای میداده اما زبون هوسوک دیوونش میکرد.

میدونست زیاد نمیتونن وقت تلف کنن وکال لاین چهار تا ترک اجرا میکردن و غیبت اون سه تا ممکنه استف هارو به شک بندازه.

سری اون دوتا رو از خودش جدا کرد و سوهوک چسبودن به دیوار .

یکی از پاهاش رو بالا اورد و روی بازوی خودش انداخت.

انگشتشو روی سوراخ هوسوک گذاشت و سعی کرد بازش کنه.

_اهه نامجونا اروم تر

اما نامجون متوجه درد هوسوک نبود. تنها چیزی مورد توجهش قرار داشت فرو کردن تو اون حفره ی تنگ بود.

_تحمل کن بیبی بوی

گفت و اروم دیکش رو وارد هوسوک کرد.

_اهه فاک....اووم...درد داره

خواست ناله ی دیگه ای بکنه که لب های شیرین یونگی رو لب هاش فرود اومد.

تنها چیزی که حواسشو از دردش پرت میکرد دوست پسر کیتنش بود.

دست یونگی روی شکم عضله ایش کشیده میشد و لب هاشو کثیف میخورد.

درحالی هوسوک رو میبوسید باسنش رو سمت نامجون گرفت و با چنگ زدن لپش بهش فهموند که باید سوراخشو دست مالی کنه.

کمر نامجون به شدت به هوسوک ضربه میزد و سر انگشتاش رو سوراخ سفید یونگی بازی میکرد.

با فرو کردنشون داخل حفره ی یونگی ، ناله ی اونم به صدا درومد.

به شدت انگشتش رو داخل سوراخ تکون میداد و به لررزیدن پاها و باسنش توجهی نمیکرد.

بعد گذشت چند ثانیه از هوسوک کشید بیرون عقب رفت.

با گرفتن کمر یونگی بهش فهموند باید جلو هوسوک بایسته ، عضوش رو گرفت و اروم به سوراخ هوسوک کشید.

هوسوک گیج تر از این حرفا بود که بخواد به تاپش توجه کنه اون فقط میخواست به فاک بره و خودشو خالی کنه.

قبل از فرو کردن عضو یونگی داخل هوسوک بهش فهموند که باید عضو خودشو خیس کنه.

_اینو میبینی کیتن. قرار محکم تو سوراخت بره...خیلی خشکه...توکه نمیخوای سوراخ خوشگلت به خون‌ریزی بیوفته...پس حسابی خیسش کن.

یونگی خم شد و حجم خیلی زیادی از دیک نامجون رو داخل دهنش فرو برد و با خیس ترین حالت ممکن سعی کرد براش بلوجاب بره.

در بین هوسوک سه تا از انگشت های خودش رو داخل خودش فرو کرده بود و عقب جلوشون میکرد.

نامجون با دیدن برق بزاق روی لبهای زیبای هوسوک دلش خواست مزه اون دوتا تیکه گوشت نرم رو زیر زبونش حس کنه پس بهش اشاره کرد تا نزدیک تر بیاد.

با اومدنش فکش رو محکم گرفت لبهاش رو بوسید.

زبونش رو داخل دهنش میچرخوند و پوست روی لبش رو گاز می‌گرفت.

حس کرد که نزدیک اومدنشه پس هوسوک رو هل داد سمت دیوار و به یونگی کمک کرد بایسته.

یونگی عضو خیس و سرخ شدش رو روی سوراخ هوسوک گذاشت و با یک فشار کامل واردش شد.

منتظر بود تا نامجون هم وارد سوراخ خودش بشه تا شروع کنه.

اما نامجون همچین فکری نداشت ، اون قرار نبود آنقدر زود تمومش کنه.

_شروع کن مین یونگی

می‌خوام ببینم چجوری به فاکش میدی

و بعد از تموم شدن حرفش اسپنک محکمی روی باسنش زد.

یونگی داشت از داغی و فشار داخل سوراخ هوسوک لذت میبرد و هر لحظه سرعت ضربه هاش بیشتر میشد.

با بر خورد سر عضوش به پروستات حساس هوسوک ناله هر دوشون بالا رفت و نامجون پشت یونگی ایستاد.

دیگه نمیتونست تحمل کنه کمر و دیکش درد گرفته بودن و رگ های دستش از فشار برجسته شده بودن.

دستاش رو روی لپ های بوتی یونگی گذاشت و به دو طرف مخالف کشید تا نمای حفره صورتی پسر رو بهتر ببینه.

دو تا از انگشت هاشو رو وارد کرد و چرخوند.

یونگی نیازی به گشاد کردن نداشت به اندازه کافی باز شده بود پس نامجون بلند شد و بدون مقدمه تمام دیکش رو داخل پسر فرو کرد و ضربه محکمی زد.

_عااااا...آه...نام...نامجون...محکم...تر

یونگی داشت زیر شدت ضربات پی در پی و محکم جون میداد با هر ضربه قدرتمند نامجون کمرش با شدت زیادی به جلو پرت میشد و در نتیجه ، دیکش بیشتر داخل هوسوک وارد میشد.

یونگی خم شد و شروع کرد به مارک کردن کتف و پشت گردن هوسوک و ناله های سرشار لذتش از میون لباش فرار میکردن.

هوسوک با ناله بلندی خالی شد و چند ثانیه بعدش یونگی با کامش سوراخش رو پر کرد.

نامجون به ضرب دیکش رو از یونگی بیرون کشید و صورتش رو برگردوند و تمام کام سفید رنگش رو روی لبای خشک شده‌‌اش خالی کرد.

هوسوک سمت یونگی برگشت کام روی لب و صورتش رو لیس زد.

با شنیدن صدای پا از داخل راهرو و کسی که فریاد میزد

"دیر شده ، زود باشین"

خودشون رو جمع و جور کردن.

هر سه پسر تو فکر این بودن که چرا زودتر این کارو امتحان نکردن

و مطمئنا هیچ کدوم قرار نبود بیخیال این قضیه بشن.







خب سلام بچها💕

تولد ددی عالم، بزرگ خرابکارا مبارک🥳

سناریو یکم هول هولی شد

منم وقت نکردم ادیتش کنم

صو کصدستی دیدین شرمنده💋

آها راستی هر کی نظر نده لولو میخورتش

حالا خود دانید🤷🏻‍♀️


Report Page