Baby Bunny
Paradiseofarmysتهیونگ : خب دیگه زیادی لوس شدی بلند شو بریم ناهار بخوریم
خرگوش تا اسم غذا رو شنید پوزش تکون خورد و گوشاش سیخ ایستاد و سریع به سمت بشقاب غذای مخصوصش دووید و کنارش وایساد
تهیونگ خنده متعجبی کرد و سرشو تکون داد
_:اخرشم فککنم متوجه شم رباتی که حرفامو میفهمی پشمک.
با همدیگه نهارشون رو خوردن و حالا ته توی تراس نشسته بود و کتاب میخوند و خرگوش با گلدوناش بازی میکرد
ته:نه کوکی به اون دست نزن خار داره
خرگوش پوزشو جمع کرد و با غیظ پشتشو به گلدون کرد و جفت پاشو بلند کرد و لگد محکمی به گلدون زد و باعث شد ازلای نرده ها به طبقه پایین بیوفته و نابود شه!
تهیونگ هینی کشید و سریع بغلش کرد و به داخل برد _:این چه کاری بود کوکی؟ خیلی کار زشتی کردی .
خرگوش گوشاش کنار صورتش افتاد و با غم به ته نگاه کرد و خودشو به زیر گردنش میکشید و انگار که معذرت خواهی میکرد.
ته:از دست عصبانیم حالا هم میری تو خونت و تا وقتی نگفتم نمیای بیرون.
خرگوش اخرین نگاهشو انداخت و وقتی برق جدیت رو توی چشمای صاحبش دید اروم به سمت خونش رفت و توش نشست و از لای در به تهیونگ نگاه میکرد.
تهیونگ لبشو گزید تا نخنده و سعی میکرد جدی به نظر برسه. همونجا روبه روی خونه خرگوش کوچولوش نشست و کتابش رو باز کرد.
اخرین صفحه کتاب رو هم ورق زد و با تموم شدنش کتابو کنارش گذاشت و کش و قوسی به بدنش داد .با دیدن ساعت که چهارساعت گذشته بود یادش افتاد که خرگوش کوچولوش این همه مدت چیزی نخورده. سریع به سمتش رفت و پرده کوچولوی در خونش رو کنار زد و با چشمای بسته اش مواجه شد .شکم پنبه ای و سفیدش بالا پایین میشد و دمش تکونای ریزی میخورد .
میشد حدس زد که بعد این همه ساعت حوصلش سر رفته و خوابیده باشه .
ته:کوکی..پشمالو پاشو پسر خیلی خوابیدی.
تهیونگ بعد از دامپزشکی که برده بودتش از جنسیتش خبر دار شد و هر ماه برای چکاپ اونو به دکتر میبرد. همونطور که گوشای خرگوش خوابالوش رو نوازش میکرد.
خرگوش خرخری کرد و چشماشو باز کرد و با دیدن تهیونگ خودشو بهش چسبوند و و توی بغلش جمع شد. ته با لبخند کوکی رو برداشت و پشت میز نشست و هویج و کاهو رو جلوش گذاشت.
کوکی پوزشو جمع کرد و سرش رو تکون داد
ته:بخور دیگه مگه همیشه نمیخوردی؟ خرگوش سرشو برگردوند و توجهی نکرد.
ته :پس چیمیخوای وروجک؟ آهان وایستا .
خرگوش رو روی میز گذاشت و در کابینت رو باز کرد و بسته کوکی هارو بیرون اورد. خرگوش با دیدن کوکی ها گوشاشو تکون داد و چشماش برق زد.
تهیونگ ریز خندید و بیسکوییت هارو توی بشقاب ریخت و جلوش گذاشت.
.
.
برقارو خاموش کرد و با خرگوشش که یه لحظه هم امروز ازش جدا نشده بود روی تخت خزید.
تهیونگ :حداقل برو یکم اونور تر بزار بخوابم
خرگوش بی توجه به حرفش خودشو بیشتر بهش چسبوند و روی سینش خوابید. تهیونگ هوفی کشید و سعی کرد چشماشو ببنده.....
با حس صدای ناله ریزی کنار گوشش و کشیده شدن چیزی رو باسنش چشماشو اروم باز کرد و با دیدن مرد لختی که پشتش خوابیده بود دادی زد.
تهیونگ:تو دیگه کدوم خری هستی؟؟؟ گمشو از خونه من بیرون هرزهه.
پسر که حالا با کمر روی زمین افتاده بود اخی کشید و چشماشو بست.
تهیونگ با وحشت دمپایی کنار دستشو برداشت و خواست که پرتاب کنه و با صدای پسر دست کشید
_نهههه وایستاا..منم کوکی خرگوشت.
تهیونگ: خندیدم. حالا گمشو بیرون تا پلیسو خبر نکردم عوضی. خرگوشم کووو چه بلایی سرش اوردی هان؟ ؟ پسر با عجز و غم نگاش کرد
_باور من کوکی ام گوشامو ببین.
تهیونگ که به قیافه اش زیاد دقت نکرده بود با دیدن گوشای سفید و بلندش هینی کشید ولی کمی بعد جدی شد
ته :چی باخودت فکر کردی؟ اون تل اسباب بازیه خواهر منم از اونا داره. گمشوووووو.
_بیا بهش دست بزن تا خیالت راحت شه.
تهیونگ با تردید بهش نزدیک شد و نگاهش رو از چشماش گرفت و به گوشاش داد. اروم لمسشون کرد و با دیدن نرمی و دقیقا جنس گوشای خرگوشش متعجب شد. گوشاشو کشید وبا فریاد پسر ولشون کرد
_یاااااا چرا میکشی؟؟ درد گرفت.اخخخ
تهیونگ:اوه..ینی ..ینی واقعا تو کوکی ای ؟
_اسمم جونگکوکه. من یه هیبریدم. اره من خرگوشتم.
ته بار دیگه با دیدن بدن لخت مادرزادش دادی کشید و ازش دور شد
تهیونگ:یاااا چرا هیچی تنت نیست احمققق
جونگکوک پوکر نگاش کرد و شونه ای بالا انداخت.
کوک:خب وقتی حیوون بودمم لخت بودم و این طبیعیه اگه تبدیل شم لخت باشم دوما من لباس دوست ندارم.
تهیونگ :غلط کردی ینی چی دوست ندارم؟ پاشو از لباسای من بردار سرییع!
کشو هاش رو باز کرد و یه باکسر و شلوار و یه تیشرت بهش داد و از اتاق خارج شد .
جلوی سینک ایستاده بود و ظرفای دیشب رو میشست که دستی دور کمرش حس کرد. با حس اینکه اون شخص کوکیه خودشه لبشو گزید و ایستاد ببینه چیکار میکنه.
جونگکوک سرشو داخل گردنش برد و عطرش رو بو کرد کوک:اومممم..خیلی بوی خوبی میدی بوی شکلات میدی
ته چیزی که از پشت لای باسنش حس میکرد باعث میشد چشماش درشت بشه و به سمتش برگرده. با دیدن بالا تنه لخت و ورزیده اش تعجب کرد.