Baby

Baby

@demon_fictions
Baby

چان همینطور که با تلفنش صحبت میکرد حواسش پیش بیبی مدرسه ایش، بود، که جلوی آیینه داشت با کراوات لباسش جنگ میگرفت..

بکهیون با حرس پوفی کردو اون تیکه پارچه مزاحم رو یه گوشه پرت کرد..

چانیول کراوات رو برداشتو نزدیک بیبیش رفت، موبایل رو بین سرو شونش تنظیم کرد..

همینطور که جواب مخاطب پشت خط رو میداد، کراوات رو دور گردن بک انداخت و شروع کرد به گره زدن..

بکهیون با گونهای سرخ سرش رو پایین انداخت و به دستای مردونه ددیش زل زد...

چان بعد از بستن کراوات، شستش رو نوازش وار روی گونه بک کشید و بکهیون با لبخند صورتش رو توی دست مرد فشار داد...

بکهیون ملتمسانه گفت:

-قطع کن...

مرد سرش رو تکون داد، که بکهیون دوباره گفت:

-قطعش کن دیگه...

چان دستش رو روی موهای پسر کشیدو و اروم بغلش کرد...

-آقای سول کاری برام پیش اومده، بعد باهاتون تماس تماس میگیرم...

بعد قطع کردن تلفن... شونه بکهیون رو گرفتو از خودش فاصله داد..

-بزار ببینم... بیبی غرغرو نداشتیما....

بکهیون روی پنجه پاش بلند شدو اروم گونه چان رو بوسید، بعد خجالت زده از در بیرون رفت..

-بعدا میبینمت ددی..

چانیول از پشت کمر بک رو گرفت به خودش چسبوندش و سرش رو توی گردنش فرو کرد..

-فکر کردی چون باعث شدی تلفن به اون مهمی قطع کنم، میزارم به همین راحتی بری...

بکهیون اب دهنش رو با صدا قورت داد..

-میخوای چکار کنی؟

چان تو همون حالت به نیم رخ پسر خیره شد، و بعد نوک دماغش رو روی صورتش کشیدو اروم گوشه لبش رو بوسید... بک لبخند خجلی زدو عرق دستش رو با کنار شلوارش پاک کرد..

چان توی یه حرکت بکهیون رو برگردونند و بین دیوارو خودش پرسش کرد.... بوسه های اروم اما طولانی روی لبای پسر کاشت....

بکهیون بند کولش رو بین انگشت هاش فشار دادو اروم چشم هاش رو بست... 

چان اروم لبای نرم پسر رو بین دندوناش گرفتو بعد بوسید.... 

توی یه سانتی صورت پسر قرار گرفت.

-کلاس امروزت مهمه؟

بکهیون همینطور که چشم هاش روی لبای مرد بود، زمزمه کرد..

-نیست... ددی..

چانیول با نگاه خمارش لبخندی زدو کمر بک رو گرفتو بلندش کرد و بکهیون پاهاش رو دور کمرش حلقه کردو کولش رو زمین انداخت... مرد همیطور که رون های توپر پسر رو گرفته بود، اروم اون رو به دیوار پشتش چسبوند، و شروع کرد به بوسیدن و مکیدن گردن تا ترقوهاش...

بکهیون سرش رو عقب برد، و انگشت های کشیدش رو لای موی مرد سر داد و چنگ ارومی زد، و همراهش ناله اروم تری کرد...

مرد همینطور که پسر کوچیک تر رو مارک میکرد دستش رو سمت کراوات برد و اروم بازش کردو روی گردن بک لب زد.

-دلیل بسته نشدنش این بود بیبی...


Report Page