Baby
_m__hs_aجیمین با نگاه به بیرون از ماشینش پیاده شد و عینکش بالاتر داد .
میدونست پدرش ساختمونی توی خیابون ایته وون داره و بعد از مرگش مطمئناً اونو به عنوان ارثیه به جیمین میده .
نفسشو با کلافگی بیرون داد و با دستمال کاغذی که توی دستش بود پیشونی خیس از عرقشو پاک کرد .
با قدم های استوار و بلند از پله های ساختمون بالا رفت .
با وکیل پدرش قرار ملاقات داشت و انتظار نداشت جز اون کس دیگه ای رو ببینه پس با تقه ای که به در زد وارد اتاق شد و نگاهی به دونفری که سر میز نشسته بودن انداخت .
پسری که سر میز نشسته بود سرو وضع ژولیده و بهم ریخته ای داشت .
شلوار جین با پیرهنی که یقه اش تا وسط چاک سینه اش باز بود .
جیمین اخماشو توهم کشید و با ادای احترامی که کرد صندلی رو عقب کشید و سرجاش نشست .
جانگکوک نگاهی به پسر روبهروش انداخت و خطاب بهش گفت ....
_انگار بعضیا ادب ندارن ، نمیدونن توی یک جمع به همه سلام میکنن نه به یک شخص خاص .
جیمین زیر چشمی به جانگکوک نگاه کرد و با سرفه ای که کرد بی توجه به حرفهای اون رو به وکیلش گفت ...
+گفته بودید راجع به این ساختمون باید چندتا سندو امضا بکنم ، خب من منتظرم .
وکیل چوو نگاه مضطربی به جیمین انداخت و گفت ...
_میخواستم راجع به همین باهاتون صحبت کنم ، پدرتون قبل از مرگش این ساختمونو ...
+مادر من با پدر شما رابطه داشتن و من هم تازه متوجه شدم ، نصف این ساختمون به نام مادر منه و اون خواسته تا سهمشو به نام من بزنه .
جیمین که بهت زده فقط به جانگکوک خیره شده بود ، با چندبار پلک زدن نگاهشون از لبهای اون پسر گرفت و گفت ...
_چی؟چرا چرت و پرت میگید؟ پدر من کِی با مادر تو ازدواج کرد . شما شیاد های عوضی چطور تونستید اون پیرمرد و گول بزنید ؟؟ ازتون شکایت میکنم .
جانگکوک کلافه دستشو روی میز کوبید و گفت ..
+خون خودتو کثیف نکن بیبی ، باهم به نتایج خوبی میرسیم .
جیمین به چشم های هیض پسر نگاهی کرد و با لحن متعجبی گفت ...
_بیبی؟