Au

Au

Bahar









خمیازه کوچیکی کشید و پاهاش‌ رو روی هم انداخت…

کاپشن عسلی رنگش رو محکم تر دور خودش پیچید و به صفحه رنگی گوشیش خیره شد.

ساعت از هشت گذشته بود و این تایم طولانی، انتظار تهیونگ رو به سر می‌برد. 

نفسی گرفت و دوباره با صفحه گوشی مشغول شد، در همون حال با حس رایحه تلخ شکلاتی که هورمون هاش رو قلقلک می‌داد سرش رو بالا اورد و به در خیره شد… انگار منبع این رایحه‌ی دیوونه کننده از بیرون استراحتگاه میومد. 

ثانیه‌ای بعد در شیشه‌ای به آرومی باز شد جثه‌ی بزرگ مردی وارد اتاقک شد، با تعجب به سر تا پای مرد که با کت و شلوار مشکی رنگ پوشیده شده بود نگاه کرد و روی صورت خوش فرمش ثابت موند…

امکان نداشت همچین آلفای جذابی وجود داشته باشه.

موهای سیاه و رایحه‌ی شکلاتیش بدجور به چشم تهیونگ میومد. 

با حس تلخ تر شدن رایحه شکلات به خودش اومد و با عجله از صندلی چرم بلند شد و دستی به موهای بهم ریختش کشید.

_ ا… اوه خدا… سلام ببخشید! 

_ شما باید آقای کیم باشید درسته؟ جئون جونگکوک هستم، بادیگارد جدید آقای نام. اگر موافقید به دفتر آقای نام بریم. 

نیشخندی به صدای بم و مردونه‌اش زد و سری به نشونه تایید تکون داد: 

_ خوشبختم، حتما! 

سرش رو بالا اورد و به چشم‌های سیاه و اخم ریزی که روی صورتش نشسته بود نگاه کرد. بدون اینکه کنترلی روی خودش داشته باشه رایحه خامه شیرینش رو به سرعت توی هوا پخش کرد…

لبخند خجالتی‌ای زد و نگاهش رو از چشم‌های سرد پسر گرفت تا بیشتر از این سوتی نده.

تمام طول راه نیم نگاه‌های نامحسوسی به پسر بزرگتر می‌نداخت و لبخند ریزی میزد، تفاوت قد‌هاشون کنار هم خیلی دیدنی به نظر می‌رسید…

جوری که باعث میشد تهیونگ بخواد تمام مدت توی بازوی بزرگ پسر زندگی کنه و رایحه شکلاتیش رو نفس بکشه. 

بعد از طی کردن راهروی خلوت کمپانی، پشت دَر ایستاد و اون رو به صدا دراورد. 

_ آقای نام! می‌تونیم بیاییم داخل؟ 

_ بفرمایید. 

جونگ‌کوک با شنیدن صدای مرد پشت در گلوش رو صاف کرد و دستگیره در رو پایین کشید. دستش رو جلوی امگای مو عسلی دراز کرد و لب زد: 

_ اول شما. 

تهیونگ لبخند کوچیکی زد و وارو اتاق شد، نام‌ جوهیوک از روی مبل چرمش بلند شد و قدمی سمتشون برداشت. دستش رو سمت جونگ‌کوک که تازه وارد شده بود دراز کرد و گفت: 

_ اوه جونگکوک! خوشحالم می‌بینمت. امیدوارم باهم آشنا شده باشید. 

مرد نگاهی سطحی‌ای به اطراف اتاق انداخت و دست آلفای بازیگر رو توی دستش فشرد. تعظیم نود درجه‌ای کرد و جواب داد: 

_ بله. 

_ زیاد وقتت رو نمیگیرم جونگکوک، از فردا میتونی شروع به کار کنی. همچنین ازت میخوام اول دنبال تهیونگ بری، هماهنگی‌های دیگه رو خودتون میتونید انجام بدین.










Report Page