Arcane

Arcane

ꈍᴗꈍ

کارینا :


حتی تصور اینکه کسی انقدر بی‌وجدان باشه هم کار سختی‌ـه! آره من میخواستم خودم و مادرم رو از این زندگی کوفتی نجات بدم، اما چیشد؟ گیر یک مُشت آدم زورگو افتادیم و حالا خلاص شدن ازش معجزه میخواد.

با جیغی که زدم رئیسشون از جا پرید.

- پولتون رو بگیرین و برین، ما هم از اینجا میریم.

+ دختر جون، واسه چی جیغ میزنی؟ ما یه قراردادی بستیم و الان هم باید تصویه حساب کنیم. هوم؟

- منم دارم بهتون میگم پولو بگیرین و برید!  

+ نشد، پول رو میگیرم ولی آدرس پدر بی مصرفتم میخوام.

اینبار مادرم ساکت نموند سعی میکرد لرز کمتری با صداش باشه : 

این همه سال ازش فرار کردیم، حالا آدرس رو بدیم؟! بیاد سراغمون؟ 

جیزل رفت جلو و کارت رو دست مرد داد.

- بیا، اینو بگیر و برو

+ باشه. اما تا ۲۴ ساعت وقت دارین که خونه رو خالی کنین!

این رو گفت و از خونه زد بیرون. لبم رو گزیدم و به مادرم نگاهی انداختم که با بغض بهم خیره شده بود.

- مامان جان، تموم شد!

+ آره دخترم، تموم شد. حالا میتونیم بریم.

جیزل رو به مامانم کرد.

- بیاین زودتر بریم، وسایلاتون رو جمع کنین فعلا میریم خونه ما.


وینتر: 

دهنم رو بسته بودن، اشکم روی لباسم ریخت.

- دختر کوچولو گریه نکن، کارامو بکنم ولت کردم رفتی. ولی بجز اون دختره، ازش خوشم اومده! شاید خواستم با خودم ببرمش.

نینگ نگاهی به من انداخت و با ترس زمزمه کرد : 

یعنی چی؟!! اصلا واسه چی باید با تو بیام؟ کی هستی؟

+ فعلا ساکت، تا خودم بگم

نینگ لبش رو گزید و نفس عمیقی کشید

هیچی به ذهنم نمی رسید! ذره ای هم برای پدرم مهم نبودم که نجاتم بده. تنها فکرش پیش دوست دخترشه، که فقط و فقط برای پول با پدرم دوست شده.

به هیچ‌کسی امیدی نداشتم، اما تنها امیدم کارینا بود! تنها اون بود که میتونست لطفم رو جبران کنه!

اما از کجا خبر دار میشد؟!

چشمام رو بستم و سعی کردم آروم باشم اما مگه میشد!!!

نینگ نینگ کمی نزدیکم شد و با ناراحتی گفت: نمیدونستم اینجوری میشه مینجونگ، وگرنه مطمئن باش نمیذاشتم همچین اتفاقی بیفته. الانم اصلا نگران نباش، پدرم ردیاب بهم وصل کرده!

با حرفی که زد انگار دوباره جون گرفتم، نگاهی به اون مرد کثیف انداختم ببینم حرفی رو فهمیده یا نه! با خیال راحت خوابیده بود.

نینگ نینگ با دستش چسب دور دهانم رو باز کرد، لبخندی زدم. دیگه از استرس خبری نبود!

دوست داشتم دستامم باز شه، چون واقعا اذیت میشدم. به دستام اشاره کردم که نینگ نگاهی به مرد انداخت.

- تحمل کن مینجونگ، اگه بیدار بشه همینم ببینه باز کردم برامون بد میشه!

سری تکان دادم و بیشتر به دیوار چسبیدم.

یاد گونه های سرخ شده کارینا افتادم، احتمالا نفهمیده که من دیدمش، دوست دارم بارها و بارها اون گونه های سرخ رو ببینم!

Report Page