یادی از معمارباشی؛ بازنشر متنی از سال ۱۳۲۷
علی پوررجبیمتن زیر دربارۀ یکی از معماران دورۀ قاجار و پهلوی اول به نام علیمحمد معمارباشی است که اندکی پس از فوت او به قلم آقای ابراهیم ناهید نوشته شده است. این مقاله در صفحه ۴۹ و ۵۰ شمارۀ هفتم مجلۀ اطلاعات ماهانه در مهر ماه ۱۳۲۷ چاپ شده است. این مقاله بدون دخل و تصرف در کوبه منتشر میشود:
مرگ صانعی استاد علیمحمد معمارباشی (بابا) – بهقلم آقای ابراهیم ناهید
تنی زندهدل خفته در زیر گل به از عالمی زندۀ مردهدل
دل زنده هرگز نگردد هلاک تن زندهدل گر بمیرد چه باک
استاد علی محمد معمارباشی صانعی پس از طی ۷۴ سال عمر شرافتمندانه این جهان عاریت را بدرود گفت در حالی که صدها و هزاران نفر از یاران و دوستان صدیق و صمیمی خود را از مفارقت ابدی و فقدان خویش متألم و متأثر نمود.
معمارباشی به تصدیق آنهایی که با او تماس داشته و روابطی در بینشان بود مردی تمام عیار و شایسته احترام و محبت بوده و از آن طبقه افرادی بهشمار میآمد که گفتهاند: «رنج خود و راحت یاران طلب». مرحوم معمارباشی در ردیف مردمانی بود که امریکاییها آنها را «خودآ» مینامند:
بدین معنا که مردی بود که تنها به اتکای پشتکار شخصی و افکار ابتکاری جالب توجه خود در کار خویش پیشرفت نموده و به شهرت صنعت و صفات اخلاقی در پایتخت کشور نائل گردید و کمتر کسی از طبقۀ متعینین پیدا می شد که او را نشناخته باشد.
معمار باشی با اینکه مدرسه ندیده و از فراگرفتن دروس و حکمت اخلاقی، کتابی و درسی بیبهره و بینصیب بود ولی عملاً یکی از افراد مبادی آداب و بیاندازه مؤدب و هیچ پیش نمیآمد که کسی از محفل او دلتنگ برخاسته باشد.
از آقای حسن سجادیان که مردی شریف و بزرگوار است شنیدم که گفت:
«روزی به مرحوم (بابا) وارد شدم و دیدم یک نفر پیرمرد ظاهراً جلنبر و بسیار فرتوت روی تشکچۀ بابا نشسته و معمارباشی دستبرسینه با فاصلۀ کمی دوزانو جلویش نشسته است خیلی مؤدبانه با او مشغول مصاحبه میباشد. بسیار تعجب کردم که این مرد چه کسی است که معمارباشی نسبت به او خاضع و خاشع بود و تعظیم و تکریم مینماید.
بعد از برخاستن او و بازگشت بابا از مشایعت فهمیدم این شخص استاد علیجان استاد بنا یا معماری است که اوان کوچکی معمارباشی نزد او کار میکرده است و اتفاقاً بهعلت جسور بودن معمارباشی و ایرادگیری به کارهای استاد هر شب از او کتک میخورده و دشنام میشنیده است. معمارباشی با هزینۀ خود آبرومندانه استاد خود با عیالاتش را به مشهد فرستاد پس از بازگشت با سر و سوغات زیاد و اهدا پول نقد روانۀ کاشانش کرد.
یک وقتی خود نگارنده برای تحقیقاتی از تاریخ معاصر، ناصری علیخان، خوانندۀ پیر، معروف به علیخان نایبالسلطنه و عضدالملکی را در منزل دعوت کرده بودم. از جمله حرفهایی که خارج و حاشیه رفت این بود که من امروز ۱۰۴ سال عمر دارم و امر معاش من از طرف معمارباشی و آقای میرزاقاسم خان صوراسرافیل، وزیر پست و تلگراف، میگذرد که ماه به ماه یک شهریه به من میدهند و تفصیل این است که در سالهای گذشته مرا به بالین جوانی که مبتلا به حصبه بود بردند که نی بزنم و خوشبختی شد ناخوش در اثر شنیدن نی حالش به جا آمد و با عیالاتش حرف زد. خانوادۀ او در یک سینی برای من مقداری نقل و نبات و چند پنجزاری طلا گذاشته و عذرخواهی کردند. من نقل و نبات را قبول کردم و پول طلا را برنداشتم.
سالها از این کار گذشت و یک روز که صاحبخانۀ من اثاثیهام را بهواسطۀ ندادن کرایه خانه بیرون ریخته بود مردی رسید و از جریان پرسش کرد و بعد کرفش(؟) را درآورد کرایههای پسافتادۀ ششماهه را به صاحبخانه داد و گفت از این به بعد به نایبعلی کار نداشته باش و ماه به ماه بیا کرایهات را از من بگیر و سپس مبلغی پول هم به من داده و گفت ماه به ماه بیا و همین مبلغ را، چه من باشم و چه نباشم، از منزلم بگیر و حالا هم که حالاست آن شهریه را ایشان به من میدهند و معلوم شد این شخص همان جوان بیمار آنروزی است که امروز معمارباشی است و از مردان مشهور و معروف مملکت شده است. پیش خود گفتم: «تو نیکویی کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز». نگرفتن آن دو سکۀ طلا امروز مایۀ حیات من شده است.
باری معمارباشی از مردم اخلاق این کشور و معاصر بود، فیالمثل همه کس از حالات عصبانی و اخلاق تند مرحوم عارف رحمةالله علیه مسبوق است در صورتیکه مدتهای مدید عارف در خانۀ معمارباشی زندگی میکرد و در حکم صاحبخانه بود و کوچکترین رنجش را از معمارباشی پیدا نکرد. تا آخر میگفت معمارباشی از بهترین دوستان من بوده و ثابتترین افراد است در عالم دوستی و یکرنگی با رفقای خود.
معمارباشی یکی از معماران معروف و برجستۀ پایتخت بهشمار میآمد و کسی بود که به ابتکار شخصی خود انقلاب تجددی در کار ساختمانی تهران ایجاد نمود و سبک مختلط ایرانی و فرنگی را بیش از هر کس ایشان در تهران رایج کردند.
اشتهار فنی و صنعتی معمارباشی از دوره سلطنت مظفرالدین شاه شروع میشود. در این دوره معاونالدولۀ کاشی وزیر خزانه بود و ضرابخانه نیز جزء مؤسسات خزانه بود. برای کلیۀ ساختمانهای دولتی یک نفر مهندس و معمار بلژیکی به نام موسیو بورژوا استخدام شده و حقوق زیادی میگرفت.
موقعی که خواستند ماشینآلات جدید ضرابخانه را نصب کنند و برج دودکش بهطرز اروپایی بسازند مهندس نامبرده هزینۀ دودکش را شش هزار تومان پیشنهاد نمود و مدت ساخت آن را نیز شش ماه وعده داد. این قضیه در انجمن معماران آن روزی که استاد پنجهعلی سمت پیشکسوتی داشت انعکاس بد کرده مذاکرات اعتراضآمیز و شدیدی ایراد گردید و گفته شد چقدر معماران ایرانی خفیف و خاکبرسر شدهاند که یک دودکش را هم باید مستشار بلژیکی بسازد.
این مطلب بر مرحوم معمارباشی که جوانترین معماران بود گران آمده از همکاران اجازه خواست که برود و پیشنهاد ارزانتر و کممدتتری بهرغم معمار بلژیکی بدهد.
بعد از کسب اجازه از رفقا آمد و به معاونالدوله پیشنهاد داد که دودکش را با یک هزار و پانصد تومان اجرت و دو ماه مدت ساخته و با ضمانت نقدی مسئولیت صحت کار را قبول و تأمین نماید.
معاونالدوله قبول کرد نقشه مهندس را معمارباشی گرفت و چند متر ساخت و سپس به معاونالدوله گفت اگر این نقشه درست است بفرمایید مهندس بلژیکی امضا نماید. مهندس مذکور بدون توجه به غلط بودن نقشه به اصرار امضا کرد. آن وقت معمارباشی از جنبه فنی اظهار داشت مطابق این نقشه همینکه دودکش به هشت متری برسد سر آن مسدود شده بههم خواهد آمد درحالیکه دودکش باید تقریباً هفده متر ارتفاع داشته باشد.
همین که قضیه با مهندس میان گذارده شده و صحت گفتار معمارباشی به اثبات رسید ناچار موسیو بورژورا با غرولند از کنترات خود صرفنظر کرده با فضاحت تمام ایران را ترک گفت.
معمارباشی در وسط زمستان دودکش را در رأس دو ماه تحویل داده کوره را روشن کرده ماشینها را بهکار انداختند. این اقدام جسورانۀ فنی و موفقیت شایانی که نصیب وی شد در میان رجال درجۀ اول و صنف معماران شهرت بهسزایی پیدا کرد.
از آن پس معمارباشی ابنیۀ بسیار زیبا و عالی در تهران بنا کرد که از آن جمله عمارت و کاخ جعفرقلیخان اسعد (سردار اسعد مرحوم) است که در حال حاضر منتقل بانک ملی گردیده و اختصاص به کتابخانۀ بانک ملی داده شده است و حقا بنایی موزاییک و زیبا و بهویژه ستونسازیهای آن جالب توجه میباشد و بنایی دیدنی است.
بهواسطۀ عشقی که به صنعت خود داشت مسافرتی هم به فرنگستان کرده در قسمتهایی که منظور نظرش بود مطالعات دقیقی نموده و بعد از مراجعت از آن مطالعات در بناهای بعدی که ساخت استفادههای جالبی نمود.
بنای اولیۀ کاخ شهری سلطنتی را نیز اعلیحضرت فقید به مرحوم معمارباشی رجوع فرمودند و این عمارت هم تا کنون زیبایی و استحکام خود را از دست نداده است و اساساً اعلیحضرت فقید و اعلیحضرت همایونی نسبت به مرحوم معمارباشی از نظر صنعت و صفات پسندیده که از ایشان به عرضشان رسیده بود و مخصوصاً سابقۀ محبتی نیز که با آن مرحوم داشتند همواره مورد لطف و مرحمت خاص بود.
معمارباشی با اینکه خیلی سرش برای حرفها و مباحث سیاسی و حزبی درد نمیکرد و اظهار اشتیاقی نمینمود در عین حال گاه به گاه در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز مداخلاتی داشت. از آن جمله در ابتدای انقلاب مشروطه در انجمن معماران و صنوف ساختمانی وارد شده مخصوصاً کمکهای مالی به انجمن میکرد و همچنین در محافل خصوصی ملیّون رابطه داشته با مرحوم جهانگیرخان صوراسرافیل شهید و میرزا سید باقرخان بانکی معاون بانک رهنی روس رئوف مرحوم دوستی داشته و مساعدتهای مالی میکرد و از همین محفلهای سیاسی بود که قضیۀ رهن گذاردن «بل» مرواریددوز ملکه در روزنامه صوراسرافیل منعکس شده و رئیس بانک مورد اعتراض محمدعلی میرزا از کشف اسرار بانک واقع گردید و در نتیجه میرزا سید باقرخان از بانک مستعفی گردید.
و بهندرت مضامین و متلکهای مرحوم معمارباشی در صوراسرافیل در قسمتهای فکاهی آن منعکس میشد و همینطور چند فقره سوژههای جالب توجه و شیرین مقالات روزنامۀ ناهید هم از مرحوم معمارباشی بود و از آن جمله مقالۀ «علیبونهگیر» و مقالۀ «مفتبر اصفهانی» میباشد که به قصد مفتبری بهطرف تهران مسافرت کرد و در مورچهخورت مبلغی به یک نفر باخت و در نطنز مبلغی دیگر و در کاشان تمامباخته شد و وقتی به حریف شکایت کرد حریفش گفت حریف مورچهخورتی یک برادرم بود، در نطنز هم یک برادرم بود و دو برادر دیگر در قم و علیآباد دارم. مفتبر اصفهانی از همان راهی که آمده بود بازگشت به اصفهان کرد.
یکی از علائم آمرزیدگی مرحوم معمارباشی اینکه هفتاد و چهار سال با خوشبختی و سعادتمندی عمر کرد و بالاخره در متبرکترین شبها یعنی ولادت حضرت حجت علیهالسلام رحلت نموده و چلۀ آن مرحوم نیز مصادف با روز بیست و سوم رمضان و شهادت علی علیهالسلام گردید.