Anna

Anna

Flourish

وب درامای ۶ قسمتی آنا...

راستش من خیلی از این وب دراما خوشم اومد. هم نقشی که سوزی داشت خیلی متفاوت بود و می تونست مهارت های بازیگریشو به شکل کاملا متفاوتی نشون بده و هم این که سکانس های سمبلیک خیلی قشنگی داشت...

فیلمنامه ی سریال آنا برگرفته از یک رمان هست که متاسفانه فرصت خوندن رمانشو نداشتم...

به نظر من موضوعش اونقدر قوی بود که به جای ۶ قسمت بشه جزئی تر و با کارکتر های بیشتری روش کار کرد و ازش یه درامای ۱۶ قسمتی ساخت.

البته که میگن درامای آنا کلا ۸ قسمت بوده و دو قسمتشو حذف کردن و قراره ماه آگست پخش بشه...

نمی دونم چرا این کارو کردن چون کیفیت دراما خوب بود و محبوبیتش هم زیاد. ولی خب همین کار باعث شد احساس کنم قسمتای ۵ و ۶ خیلی سریع جلو رفتن و اونقدر که باید به نکاتی که وجود داشت و یا می تونست وجود داشته باشه توجه نشد در حقیقت کمتر روش مانور دادن! و این یکم حس معذب بودن به مخاطب می داد؟!

نمی دونم شاید باید اون دو قسمتو هم ببینم و نظر کلیمو بنویسم ولی تا این جا که این ۶ قسمتو دیدم ، به نظرم موضوع جذابی داشت نه این که تکراری نباشه ، نه. اونقدر جدید و نو نبود ولی بذارید بگم که نویسنده دست روی همون موضوع تکراری گذاشته و با جسارت سعی کرده بود بهش شاخ و برگ بده و این جسارت نویسنده خیلی در طی سریال حس می شد و خوشایند بود.

مثل این که کاری که ما جرئت انجامشو نداریم ، شخص دیگه انجام بده و ما بشینیم با دل خنک نگاهش کنیم😂

دیدن سریال آنا برای من چنین احساسی داشت. خصوصا بازی سوزی توی یه سریال دارک و انگست رو اولین بار بود می دیدم و خیلی تاثیرگذار بود برام~

بعضی از مخاطبین سریال می گفتن که موقع دیدنش استرس می گیرن ولی من راستش از این که شخصیت اصلی با وجود ترسش بازم جلو می رفت خوشم میومد و برام خیلی جالب بود. بنابراین فکر میکنم ممکنه نظر مخاطبین در این مورد یکم متفاوت باشه و به سلیقه ی شما بستگی داره.

طراحی لباس و گریم سریال خیلی قشنگ بود... مخصوصا گریم چهره ی سوزی وقتی که تقریبا هیچ آرایشی نداشت صورتشو ناراحت تر نشون می داد. در حقیقت توی هر کدوم از دوره های زندگی یومی ، گریم صورتش وضعیتشو نشون می داد! و یا طرز لباس پوشیدنش.

سریال تقریبا دارک و انگستی هست و فیلمبرداری هم خیلی به این موضوع می اومد چون تقریبا دارک و پر از سایه بود. حتی توی محیط های پر از زرق و برق شما هنوز می تونستید وجود یه سری سایه ی تاریکو احساس کنید.

اگر دنبال سریال عاشقانه و یا کمدی هستید این دراما به درد شما نمی خوره.

ولی اگر دلتون می خواید درامایی شبیه یک فیلم ببیند ، انگست و غمگین...؟! اون وقت بهتون پیشنهادش می کنم. البته نه غمگینی که باعث شه گریه کنید. اون حس تلخی که شما رو به طرز عمیقی وادار به فکر می کنه که چرا این اتفاقات داره برای یومی میفته و اصلا حق یومی چنین چیزیه؟!

یه جورایی سریال از جز به سمت کل میره و معلول های جزئی علت های بزرگ تری پیدا می کنن و در آخر شما می تونید چندین پیام از درامای آنا برداشت کنید.

پیامی که من برداشت کردم این بود که وقتی انسان دیگه چیزی برای از دست دادن نداره ، می تونه پر از جسارت بشه.

و این که برای زندگی کردن ، موجودی به نام انسان هر کاری می کنه و خب دروغ این وسط کار اونقدر بزرگی به حساب نمیاد.


پ.ن : یکی از صحنه های سمبلیکی که خیلی دوست داشتمو این جا میگم. پس کسایی که ندیدن لطفا نخونن😂

وقتی یومی متوجه شد هیون‌جو توی همون ساختمون زندگی می کنه ، برای این که برخوردی باهاش نداشته باشه به جای آسانسور از پله ها استفاده می کرد.

یک بار بعد از اومدن تا طبقه ی بیست و سه دید هیون‌جو اون جا منتظرشه و واقعا این یکی از قشنگ ترین سکانس های سمبلیک سریال بود و به نظرم همین به یومی جرئت داد که با چیزی که هست ، رو به رو بشه و ازش فرار نکنه چون هر چقدر که بیشتر ازش دور بشه در حقیقت از طرف دیگه بهش نزدیک میشه...

Report Page