Angel
Fardousاز تنهای زیادی خسته شده بود،تو خونه احساس خفگی میکرد تصمیم گرفت به بار همیشگی بره و باز اون فرشته رو ملاقات کنه.
فرشته ای که بال نداره ولی رو زمین سردرگمه و کی بهتر از تهیونگ که همچین فرشته رو پیدا کرده.
بعد از نیم ساعت راه به بار رسید،از ماشین پیاده شد و با قدم های بلند خودش رو به در بار رسوندن.
در رو باز کرد و با سرصدای موزیک مواجه شد،از سرصدای زیاد متنفر بود ولی بخاطر اون تحمل میکرد.
خیلی از دخترها به دلیل خوردن زیاد الکل توانایی دیدن درستی نداشتن که با تهیونگ برخورد کردن و همه ی نوشیدنی که تو دستشون بود رو پیراهن تهیونگ ریخته شد.
با عصبانیت بهشون نگاه کرد:"لعنتی"
بهشون نگاه کرد و خواست حرف بدی بهشون بزنه که صدای اون تهیونگ رو جلب خودش کرد:"ته ته امدی"
با خوشحالی سمتش امد ولی با دیدن پیراهن کثیف تهیونگ لبخند از رو لبش محو شد:"وای خدای من بیا دنبالم"
دستش تو دست جیمین بود و همراهیش کشیده میشد.
بلاخره به دستشویی رسیدن:"درش بیار"
با دستور یهویی جیمین کاری که خواست رو انجام داد و پیراهنشو در اورد.
با دیدن بدن رو به روی آب گلوش رو قورت داد،بی حرف پیراهن رو برداشت و لوله آب رو باز کرد و پیراهن رو زیر آب گذاشت تا بشورتش.
فکر و حواسش به کارهای جیمین کشیده شده بود،به یقه بازش نگاه کرد و از سینش معلوم بود بدن زیبایی داره.
نزدیکش رفت و دستشو گرفت:"تو لطف بزرگی واسم انجام دادی نظرت چیه منم جواب لطفت رو بدم"
به بدن لخت تهیونگ نگاه کرد:"باشه فقط این پیراهن..."
حرفش با پوشیدن پیراهن تهیونگ قطع شد:"ولی پیراهنت خیسه سردرت میشه"
بی اهمیت دست جیمین رو گرفت و از بار خارج شدن در شاگر ماشین رو باز کرد و نشست:"بیا بشین"
به پاهاش چندبار ضربه زد تا بیاد بشینه،بدون هیچ حرفی رو پاهاش نشست،دستشو از رو کمرش به پایین کشید.
دستشو رو لب تهیونگ گذاشت:"اجازه هست؟"
از کیوت بازی جیمین لبخند زد:"اره عزیزم"
لبشو رو لب تهیونگ گذاشت و با اعماق وجودش شروع به مکیدن کرد.
همچنان که لب جیمین رو میبوسید،دستشو رو لباس هریر جیمین کشید و شروع به در اوردنش کرد....