نفسِ باز در نوشتن
محسن برجیوقتی برای خودم مینویسم، نفسم باز است. با ذهن باز و کلماتی روانتر مینویسم. نتیجه هم بهتر از آب درمیآید. اشکال منتشر کردن یک مطلب این است که احساس میکنیم الان که مطلب منتشر شد، تعدادی از سختگیرترین منتقدین قرار است مطلب را بخوانند و دل و روده آن را دربیاورند و همه هویت و حیثیت ما زیر سؤال برود. شاید در عالم واقع همین اتفاق هم بیفتد (یعنی یک عده بنشینند مطلب شما را بخوانند و دل و روده آن را بیرون بیاورند به قصد اینکه حیثیت شما را نیست و نابود کنند!)، ولی نویسنده نباید نفسش بگیرد. نباید قلمش بلرزد و با لکنت حرف بزند (بنویسد). باید همیشه قبراق و تازهنفس باشد و مثل اسب وحشی، در دشت فراخ کلمات و جملات و پاراگرافها بتازد. باید چنان با کلمات بازی کند و آنها را به بند بکشد که رستاخیزی از جملات را ایجاد کند. باید ذهنش را باز کند و به روحش نقب بزند و اجازه بدهد روحش بر قلمش حکمرانی کند و رؤیاهایی تمام دنیا را بسازد. مخاطب نویسنده، خودش است. خودش به عنوان یک انسان. به عنوان یک موجود ذیشعور و رؤیاباف که همه دنیا را به مثابه زمین بازیاش میبیند. و حاکم دنیاست. و حاکم کائنات است. و اگر مثلا در مورد نیمروی صبحانه هم میخواهد بنویسد، آن را از زاویه دید حاکم دنیا نگاه میکند. و چه کسی است که مانع نویسنده شود. در زمینی بازی میکند که مختص خود اوست. کسی قرار نیست مرزها را تعیین کند. هر مرزی برای نویسنده ایجاد شود و او را محدود کند، زاییده خود اوست. نویسنده مرکز عالم است؛ مگر آنکه خودش نخواهد.