آیا باید به ما اعتماد کنید؟

آیا باید به ما اعتماد کنید؟

شورای سردبیری


جامعه نو: امروز منع خود خواسته‌ای را کنار میگذاریم و در باره خودمان حرف میزنیم . شاید برخی توجه کرده باشند که‌روزنامه نگاران ایرانی درباره خودشان زیاد حرف میزنند و متاسفانه برخی همواره حق‌به‌جانب،طلبکار، خودمحور و مدعی عشق مردم و کشور . ما همواره تلاش کرده‌ایم در شماراین جماعت نباشیم، ولی به اجبار این بار درباره حرفه خودمان سخن میگوییم. این حق جامعه است که درباره ما و نقشمان بیشتر بداند. 


حرف زدن در باره خودمان را میتوانیم با شعبده سیاسی بوریس جانسون شروع کنیم و یا چرچیل و موسولینی و حتی سارا پیلین. اگر این آخری را به جا نیاوردیداشاره کنیم که فرماندار آلاسکا و نامزد معاون اولی ریاست جمهوری آمریکا در رقابت ناکام مرحوم جان‌مک‌کین با اوباما بود. همگی این افراد پیش از ورود به عرصه سیاست روزنامه نگار بوده‌اند و این حرفه نردبان آنها برای پریدن از موقعیت قاعدتا‌ ناقد قدرت به عرصه و اریکه قدرت بوده است. فاشیست بین آنها هست، بیسواد وکودن(پیلین) هست، شارلاتان هنرپیشه هست، و البته رهبرانی تیزهوش و خردمند مانندچرچیل. آدم شرافتمند هم در میان آنهاهست که هم در کار رسانه و هم حرفه سیاست شرافت وسلامت اخلاقی خودرا‌ نفروختند. میرحسین موسوی را که زمانی سردبیر روزنامه بود میتوان در شمار گروه اخیر آورد. 


البته هرچند تعداد کسانی که از نردبان روزنامه نگاری برای پرش به عرصه قدرت سود میجویند زیاد است، اما تعداد کسانی که این‌طریق را شرافتمندانه میپیمایند و شرافتمند عمل می کنند کم است. بیشتر موسولینی و سارا پیلین هستند تا چرچیل و موسوی. زبانمان لال، شغل به شدت شارلاتان پروری است. 


اما شارلاتانیسم شایع در این حرفه، در موارد معدودی به نخست‌وزیری و ریاست‌جمهوری ختم میشود. بخش اعظم بالاروندگان از نردبان ژورنالیسم‌به سوی عرصه سیاست و قدرت ، یکی دوپله بیشتر بالا نمیروند و عاقبت کارشان به نوکری صاحبان قدرت، قلمفروشی، و شیوه رسوایی از بازیگری رسانه‌ای ختم میشود. رفتاری خیانت‌بار نسبت به دعاوی فردی، و به وظیفه مفروض اجتماعی.  


روزنامه نگاری ایرانی نیز ازاین پدیده برخوردار است. علاوه بر اینکه آمیزش موقعیتهای روزنامه‌نگار،فعال سیاسی ، آژیتاتور ، عمله حزب، و فعال مدنی همه مرزها را مخدوش کرده ، فقدان انتقال تجربه ها و موازین و کدهای اخلاقی این حرفه به ایران نیز بر توانایی تشخیص ما از سره و ناسره این شغل تاثیر گذاشته است.      


درست است‌که روزنامه‌نگاران ایرانی با یک سیستم سیاسی بسیار سختگیر و به صورتی آشکارسرکوبگر فعالیتهای رسانه‌ای روبرو هستند، اما بخشی از گرفتاریهایشان را خود پدید میآورند. در واقع، حکومت مسئول سرکوب‌شدگی حرفه ما هست اما مسبب همه فلاکت ما نیست. حکومت فقط مسئولیت بی‌قانونی در توقیف رسانه هاو سرکوب آزادی بیان ، برخورد قهرآمیز و زندانی کردن نامنطقی روزنامه‌نگاران ، و به هم زدن تعادل اقتصاد رسانه از طریق مداخلاتی چون فشار به آگهی دهندگان و دستیازی به سیاست چماق و هویج (امثال قاضی مرتضوی و یارانه مطبوعاتی)است. بخشی از عوامل افلاس امروز ژورنالیسم ایرانی را باید در پیکره خودش جستجو و فهرست کرد.


ناآشنایی با اصول و عرف جهانی این حرفه که حاصل تجربه مشترک جهانی است سبب ناتوانی در تعریف و تحدید رابطه روزنامه نگار با سوژه‌ فعالیتش یعنی صاحبان مقام در بخش دولتی و خصوصی وشخصیتهای اجتماعی و سازمانهای سیاسی میشود. فرزند نامشروع این ناروشنی، ورود زیرپوستی نفوذ مقامات دولت و اشخاص قدرتمند و جستجوکنندگان پست و مقام و در نهایت قدرتهای خارجی به عرصه رسانه است. رسانه‌های ایران عمدتا تیول سیاست‌بازان حرفه‌ای آویزان به حکومت هستند که درواقع اشخاصی خبیث و کم شرف‌اند. مشکل در این است که کسی از روزنامه‌نگاران علاقه ندارد در باره این حضور ویرانگر حرف بزند و اگر منع این ورود ممکن و عقلانی است، در باره حدود و ثغور آن حرف بزند. سوت انتخابات که زده میشود ، سیاست‌بازان به سراغ اجاره روزنامه میروند و خیل جماعت صاحب عنوان روزنامه‌نگار هم برای استخدام شدن ، ولو موقت، دعوت آنها را میپذیرند. غالبا حتی بدون هیچ پرسشی.   


نا آشنایی با کدهای اخلاقی حرفه که آن هم دستاورد تجربه مشترک جهانی است سبب ناتوانی در تعیین و تحدید رابطه خود شخص با حرفه‌اش میشود. اکثرما نمیدانیم که مرز اطلاع رسانی با تبلیغ کجاست، تفاوت پوشش خبری با حمایت چیست، اصل تعارض منافع در حرفه‌مان چیست وچقدر اهمیت دارد، مسئولیت مشترک در رسانه یعنی چه، فرق راستگویی با نیمه گویی حقیقت کدامست، و...به همین علت است که


بخش اعظم محصول ما اخبار روابط عمومی‌هاست، با مقامات دولتی مصاحبه طولانی بدون چالش میکنیم، نمیدانیم چرا نباید رسانه را به ارگان تبدیل‌کرد، کاری نداریم همکارمان پشت میز بغلی چه میکند وحیثیت‌رسانه چگونه به بازی گرفته میشود، چرا همکارانمان فقط یک طرف ماجراهارا با آب و تاب نقل میکنند،و...


به عنوان نمونه، اگر کسی به آنهایی که در خارج کشور به عنوان روزنامه‌نگار مشغولند و یا منتظر فرصت رفتن به آنسوهستند (مثل مورد اخیر‌ امیرتوحیدفاضل) و اعمالشان وجهی از افلاس وفلاکت جامعه روزنامه‌نگاری است نقدی وارد میداند ،باید ریشه‌اش را در روند تربیتی و آموزشی و عیارهای جاری در داخل جستجوکند. علت اینکه گروهی در ماورای دریاها به موسسات تبلیغاتی وابسته به رقبا و دشمنان کشور میپیوندند و تعدادشان هم زیاد است همین انحرافهای تربیتی داخلی است. وقتی در داخل کاری به این نداریم که مالک رسانه حقوق ما را از چه محلی میدهد، از کارفرمای خارجی هم نمیپرسیم از چه کسی پول میگیرد و انگیزه و اهدافش چیست. در بدترین حالت ، وقتی معتاد فروش خدمت و خماردریافت دستمزد شده‌ایم، حتی وقتی افشا ومشخص میشود دولت عربستان مارا پنهانی و بواسطه استخدام کرده است،به توجیه و پرده پوشی و اصرار بر این میافتیم که ما در خبرهایمان دروغ نمیگوییم و جز حقیقت‌گویی‌کاری نمیکنیم. فلاکت و نکبتی واقعی است و علتش جوشش طمع وفروش وجدان به دستمزد بیشتر و تیغ‌زدن خاندان سعودی‌است (در باره نمونه مورد اشاره ، گزارش گاردین ومقاله ویکی‌پدیا درباره تلویزیون ایران اینترنشنال را مطالعه فرمایید) انگار عیبی هم ندارد ؛ عربها سفره‌ای دراروپا انداخته‌اند و ایرانیان بیکار مهاجر در آنجا دستمزدی میگیرند. برای راحتی وجدان زیرگوش یکدیگرهم میگویند تبلیغات با پول سعودی در قیاس با آثارخرابکاری‌هرروزه حکومت تاثیری بر قضاوت مردم ندارد.


 اما به هرحال یک مساله "کوچولو" هست: روزنامه نگار نباید دوچهره باشد و افراد ایرانی پشت صحنه خدمت به دولتهای بیگانه غالبا دو چهره دارند.دقیق بگوییم، اعتقادی به آنچه میگویند ندارند؛ پشت اعمال و مواضع ضد آزادی و سرکوبگرانه حکومت سنگر گرفته‌اند ، با اسلحه سعودی شلیک میکنند. اما نه رفتار حکومت با مردم اعمال ما را موجه میکند ، و نه ‌هدف وسیله را .


البته دررسانه‌های مزدبگیر از بیگانه دوگروه فعالند: بخش آشکارآن گروهی خوش برورو و خوش‌سروزبان هستند که هرچنددوست دارند از عناوین ژورنالیستی‌برای خوداستفاده کنند، اما به واقع بازیگر و صدا‌پیشه‌اند. صدا در گلو میاندازند و آنچه را در مانیتور روبرو نوشته میخوانند .میتوان آنهارا به کنار نهاد، زیرا بازیگران واهل‌صحنه را حرجی‌ درفرو رفتن به هر قالبی نیست. اما میتوان از روزنامه‌نگاران پشت صحنه آنها که نان‌رفتار حکومت(سرکوب فعالان سیاسی و اجتماعی، فشارو سختگیری بر زنان، ...) را میخورند بازخواستی حرفه‌ای داشت: تعارضی در این نمی‌بینند که هم میتوانند به عنوان روزنامه‌نگار و کارشناس سیاست و اقتصاد از حکومت ضد بشر سعودی پول بگیرند و هم خودرا نگران مسائل کشور و رفتار ضد بشر درایران معرفی کنند؟ آشکار است که اهداف و وجهه مالک رسانه‌های بیرون ایران برایشان علی‌السویه نیست، چراکه در شبکه ظاهرا غیرجدی من‌وتو که نفوذ سیاسی توده‌ای بیشتری هم دارد (شایدچون همراه با سرگرمی عوامانه و به‌کارگیرنده جاذبه‌های‌اروتیک است) روی نشان نمیدهند. حتی‌اگر اخلاقیات لیبرال (که لابد حالا زیربلیط آن نان میخورند) به آنها آزادی انتخاب نوع زندگی و رفتار در حدی بدهد که کشور خود را به هر دلیلی ترک کنند و در زمین‌بازی دشمنان آن (دشمنانی به هرعلت) بازی کنند، همان اخلاقیات لیبرالی دورویی و تظاهر را خصلت ورفتار بسیارنادرست ، مذموم وغیرقابل قبول میداند. اگر از این دورویی رسوا دست برداریم ، نیازی نیست در برابر این پرسش که هزینه رسانه را چه کسی میدهد به آسمان ریسمان بیفتیم و با اصرار بر دروغ کوله بار گناه خود را سنگین‌تر کنیم. راحت‌تر نیست بگوییم ما تکنسین‌این حرفه‌ و اشخاصی‌جهان وطن هستیم و ملیت کارفرماهم برایمان مهم نیست؟ لااقل از کارکنان بی‌بی‌سی بیاموزندکه تلاش ندارند اثبات کنند با جایی غیر از بنگاه سخن‌پراکنی بریتانیا قرارداد دارند ،و پذیرفته‌اند طی پروتکلی مشخص با آن کار کنند. نمیتوان مثل مسعودرجوی در جنگ با عراق روی مرز ایستاد و رو به دوجانب داشت. شرافت وسلامت حرفه‌ای، نقابی برای استفاده گهگاه نیست.


شرافت ماهمواره در مقابل علامت سوال قراردارد وجامعه نباید به بسیاری ازما و گزارشهای نیم‌واقع‌مان اعتماد کند؛ نه به بسیار کسان که صدایشان از اینسوی مرز شنیده میشود، و نه به اکثرآنها که از ماورای دریاها خبر و گزارش میکنند یا موضع کارشناس میگیرند. تفاوتی هم نمیکند مثل‌کامران نجف‌زاده حقوق بگیر جناح هارحکومت ایران باشند، یا فوجی که ازعربها مواجب میستانند. 

جامعه ما، آسیب دیده اعتماد است.

Report Page