accident

accident


💉vkook💉

به پیامی که تهیونگ براش فرستاده بود دوباره نگاه کرد و سرعتش رو بیشتر کرد. با دوست پسرش تو رستوران مورد علاقشون قرار داشت. باشنیدن صدای زنگ گوشیش حواسش پرت شد و نتونست ماشینش رو کنترل کنه وقتی ماشین سفید رنگی درجهت مخالف با سرعت داشت بهش نزدیک میشد. جونگ کوک فقط چشم هاش رو بست و فرمون رو چرخوند اما دقیقه بعد یک تصادف رخ داده بود...

                       ___________________________________

تهیونگ برای بار دهم به گوشی جونگ کوک زنگ زد اما بازهم جوابی نگرفت.نگران شده بود و فقط خیره به در ورودی رستوران بود.با شنیدن زنگ موبایلش لبخند زد اما با دیدن اسم بیمارستان ،لبخندش پرید: پرستار لی...امروز شیفت من نیست ...و سر قرار مهمیم...

پرستار با صدایی نگران حرف زد: میدونم دکتر کیم...ولی الان تمام دکترا جراحی دارن و یه نفر رو اوردن اینجا...تصادف کرده...باور کنید اگر حالش بهتر بود بهتون زنگ نمیزدم..

تهیونگ یکم نگران شد و احساس بدی بهش دست داد :باشه...سریع خودمو میرسونم...امادش کنید

تماس رو قطع کرد و از رستوران خارج شد.بازهم به جونگ کوک زنگ زد اما جوابی نگرفت.پیامی براش ارسال کرد و به سمت بیمارستان رفت.با رسیدن به بیمارستان سریع به اتاقش رفت و لباسش رو عوض کرد : پرستار لی...بیمار چقدر اسیب دیده؟

پرستار جوون درحالی که پابه پای تهیونگ میدوید حرف زد: تصادف شدید بوده...خونریزی داخلی کرده...از اسیب های دیگه خبرنداریم

تهیونگ تند تر راه رفت و به اتاق جراحی رسید.بعداز پوشیدن لباس جراحی به سمت پسر بی هوش روی تخت رفت اما با دیدن دوست پسرش جا خورد :جو...جونگ کوک...

نگران به پسرش نگاه کرد و با دست های لرزون تیغ جراحی رو برداشت.سعی میکرد اشک هاش رو کنار بزنه.نفس عمیقی کشید و جراحی رو شروع کرد.....

چند ساعتی گذشته بود و تهیونگ خسته به همراه تختی که جونگ کوکش بی هوش روش قرار داشت،از اتاق عمل خارج شد.بعد از رسوندن جونگ کوک به اتاق ویژه،رفت تا لباس هاش رو عوض کنه. طبق محاسبات خودشونگ کوک تا سه ساعت اینده بی هوش بود.خوشحال بود که حال دوست پسرش خوبه و صدمه زیادی ندیده البته اگر پا و سر شکسته به همراه اون خونریزی رو نادیده گرفت!به ساعت نگاه کرد و وقتی دید یک ساعت و نیم گذشته ،شوکه شد.به سمت اتاق جونگ کوک رفت تاوقتی به هوش میاد،پیشش باشه....

          _________________________________________________

جونگ کوک به ارومی چشم هاش رو باز کرد و با فضای سفید رنگ و نااشنایی روبه رو شد،بلافاصله سرش درد گرفت و ناله دردمندی کرد. حس میکرد کسی دستش رو گرفته و وقتی نگاهش به تهیونگ افتاد ،لبخند ارومی زد.تهیونگش دست تو دستش به خواب رفته بود. با دست دیگش به ارومی موهای تهیونگ رو نوازش کرد و این کار باعث بیدار شدن تهیونگ شد.تهیونگ بعد از انالیز اطرافش و به یاد اوردن اتفاقی که افتاده از جا پرید و این باعث خنده اروم جونگ کوک شد.

تهیونگ با ذوق و نگران به طرف کوک اومد : جونگ کوکیی...نگا خندش...خرگوش بد...نگا چه بلایی سرخودت اوردییییی....

با اخم مصنوعی گفت و از خنده خرگوشش لذت برد.خوشحال بود که دوست پسرش سالمه و اتفاق بدی نیوفتاده. بعد از معاینه کامل خرگوشش،روش خم شد : میدونی...چقدر ددیو ترسوندی پسر بد؟

جونگ کوک مظلوم نگاش کرد : من که نمیخواستم اون ماشینه رو بزنم خو...ببخشید تهیونگی....

یهو چهره مظلومش به خبیث تغییر پیدا کرد : ولی خوب شدا...بیمار ددیمم شدم...

ریز خندید و باعث خنده تهیونگ شد. تهیونگ خم شد و چندبار پیشونی جونگ کوک رو بوسید : دیگه نمیزارم تنها بری جایی..... میندازمت تو کیفم همه جا با خودم میبرمت

جونگ کوک خنده خرگوشی کرد و تهیونگ باز هم عاشق خنده هاش شد...

#vkook | #scenario | @VKOOKWORLDD


Report Page