Daddy's Princess

Daddy's Princess

OneD_Smut


این اسمات بر اساس قسمت سافتِ رابطه‌ی بی دی اس امه .. نه خشن

.

.

.

با حس گرمای شدید اتاق اخم ریزی روی پیشونیش نشست و دست هاش رو آروم از دور بدن ظریف هری که روی سینش دراز کشیده بود باز کرد


بدن پسر تکون ریزی خورد و باعث شد تا لیام آهسته بالشت بلند و مخصوص رو جایگزین پیکر خودش کنه، و جسمش رو از زیر دست و پای پسر بیرون بکشه


هری با بدخلقی دست هاش رو به هوای بدن لیام دور بالشت محکم تر کرد و درحالی که صورتش رو بهش می‌فشرد پاش رو روش انداخت


لیام با لبخند کوچیکی موهای هری رو از توی پیشونیش کنار زد و شقیقش رو کوتاه بوسید، عقب رفت و با نشستنش لبه‌ی تخت دست هاش رو دو طرف گردنش کشید


لایه‌ی عرقی که کل بدنش رو در بر گرفته بود نشون از گرمای بیش از اندازه‌ی فضا بود و دردی که لحظه به لحظه توی پایین تنش بیشتر میشد کم کم طاقتش رو به ته میرسوند


کف دستش رو روی شلوارکش گذاشت و با یه فشار آروم جای دیکش رو تغییر داد، آه خفه‌ای بخاطر برخورد پارچه‌ی مزاحم باکسرش به دیکش کشید و توی دلش به خودش لعنت فرستاد


میدونست که لخت خوابیدن هری براش دردسر میشه ولی باز هم خامِ لب های آویزون و چشم های مظلوم و کیتن مانندش شده بود


هری ذاتا پسر شیطونی بود، زیاد غلت میخورد و هربار رونش رو به پایین تنه‌ی لیام میکشید، از طرف دیگه لب هاش عادت به حرکت داشتن و گردن، سینه، بازو یا هر جایی از بدن لیام که دم دستش میومد رو با ولع میمکید و اجازه‌ی عقب رفتن بهش نمیداد


نفس کلافش رو بیرون فرستاد و شلوارکش رو از پاهاش بیرون کشید


- از دست تو پرنسس، ساعت 5 صبح آدمو‌ وادار به گرفتن دوش آب یخ میکنی


رو به جسم غرق در خواب هری لب زد و سرش رو به چپ و راست حرکت داد، قدم هاش رو به سمت حموم کشید و درست لحظه‌ای که دستش روی دستیگره‌ی در نشست، صدای مظلوم و ترسیده‌ی پسر توی گوشاش طنین انداخت


+ ددی


چرخید و دیدن مردمک های لرزون و ترسیده‌ی هری برای ایستادن قلبش از حرکت کافی بود، نوک بینیش به سرعت بخاطر حس ترس قرمز شده بود و سفیدی سرخ شده‌ی چشم هاش کم کم رو به پر شدن مسرفت


با عجله قدم برداشت و با دست های باز به سمتش پرواز کرد، جثه‌ی جمع شدش رو توی آغوش کشید و سرش رو توی سینش فرو کردم


- اینجام بیبی، کنارتم خوشگلم


لب هاش رو به موهای فرش چسبوند و بوسه‌ی عمیقی روش گذاشت، هری با فین فین ریزی به سینه‌ی لخت لیام چنگ زد و بیشتر توی بغلش جمع شد 


+ نرو 


لحن زیر و نازکش درحالی که با ناله کلماتش رو ادا میکرد مستقیم روی قلب لیام تاثیر گذاشته و جوری ماهیچه هاش رو میفشرد که دردش توی تک تک سلول هاش میپیچید


آروم و آهسته جوری که ترس، بدن بیبیش رو در بر نگیره روی تخت گذاشتش و بالشت رو بین دست هاش سر داد، از پشت بهش چسبید و با بوسه‌ای که کنار گردنش گذاشت تیشرت نازک نخیش رو خارج کرد


- جایی نمیرم هز


درحالی که دورانی شکمش رو میمالید زمزمه کرد و با آه آرومی که از بین لب هاش خارج شد لبخند زد، کنار گوشش " هیش " کشیده و بلندی گفت و با بوسه های که روی سطح کمر و شونه هاش زد آرومش کرد


با گذشت چند دقیقه نفس های هری بالاخره دوباره آروم شدن و صورت همیشه شیطونش به مظلومیت قبل برگشت، پایین تنه‌ی لیام اما در اثر برخورد های مدارم با باسن پسر کاملا هارد شده بود و خیسی کمی که جلوی باکسرش خودنمایی میکرد نشون از ترشح زیاد پریکام بود


با لب های بسته ناله‌ی خفه‌ای کرد و خودش رو بیشتر به پایین تنه‌ی پسر چسبوند، بیشتر از این طاقت نداشت و مطمئن بود که کارش با آب یخ حل شدنی نیست


دستش آروم از روی شکم هری به سمت لبه‌ی پنتیش رفت و غرغرهای ریز پسر موقع خروج لباسش رو با بوسه ساکت کرد


دست دیگش رو از پشت به باسنش رسوند و با کف دست لمسش کرد، هوم خفه‌ای از لذت جسم لطیف و نرم زیر انگشتاش کشید و آهسته کنار گوش هری لب زد


- توی این یک ماه خیلی ازت غافل شدم بیبی


زیر گوشش رو آروم مکید و دستش رو به بالز هایی که بخاطر حالت بدن هری کاملا از پشت قابل دسترس بودن رسوند، بین انگشت هاش به بازیشون گرفت و بدون عجله مالیدشون


بینی هری بیشتر توی پارچه‌ی نرم بالشت فرو رفت و درحالی که غرق خواب بود آه کشید، سطح بیشتری از قفسه‌ی سینش رو به بالشت چسبوند و نیپل هایی که از خارش زیاد کلافش کرده بودن رو روش حرکت داد


ضربان قلبش شدت گرفته بود و بدن کوچیکش بین بازوهای لیام ریز میلرزید و عرق میکرد، با نشستن کف دست آزاد مرد روی دیکش و حرکت دورانیش، ناخن هاش رو روی لحاف تخت کشید و صدای پاره شدنش تاثیری توی بهم خوردن خواب خوشش نداشت، دراصل پسر کوچولو هم توی خیالاتش درحال عشق بازی و لمس شدن توسط ددیش بود


+ اوممم آه


لحن کلافه و معترضش از پشت لب های بستش به صورت صوت خفه مانندی به گوش لیام رسید و دلش رو بیشتر و بیشتر برای پسر کوچولوش آب کرد


- جانم بیب؟ دوسش داری؟


با اینکه میدونست قرار نیست پاسخی از جانب هری بگیره اما از روی عادت پرسید و طول رگ گردن پسر رو خیس بوسید


نفس های داغش رو روی سر شونه هاش بیرون داد و با کمک فشار بدنش، هری رو روی کمر خوابوند


هری با برداشته شدن دست های لیام و حس لذتی که ازش گرفته شده بود بی طاقت نالید و باسنش رو روی تخت حرکت داد


+ ددی


مثل همیشه که توی تک تک لحظاتش از لیام برای درخواست کمک یا ابراز ناراحتی و شادی کمک میگرفت، اینبار هم ددیش رو صدا زد و بدون اینکه نیازی به بیان حرفش داشته باشه، ازش خواست تا حس خوب و لذت بخشی که به بدنش وارد میشد رو دوباره بهش منتقل کنه


لیام با لبخند محوی پاهای هری رو از هم فاصله داد و به سمت پایین تنش خم شد، از بین بالزهای پسر تا سر دیکش رو بوسه های خیس زد و پیچ تاب های بدنش رو با دست کنترل کرد


- آروم باش هری، آروم باش بیبی بوی 


کف دست هاش رو نوازش وار روی قسمت داخلی رون هاش حرف داد تا آرومش کنه و مک کوچیکی به سر دیکش زد، با فاصله گرفتن کمر هری از تخت و پیچیدن ناله‌ی بلندش توی فضا، کم کم سرش رو پایین تر برد و با گرمای دهنش لذتی رو به پسر وارد کرد که توان برگردوندن کمرش روی تخت رو ازش گرفت


هری کلافه بدون اینکه بدونه با دست هاش باید چیکار کنه به بالشت کنار سرش چنگ زد و دست دیگش رو با هق هق ریزی به نیپلش رسوند


لیام که متوجه دلیل بی طاقتی پسرش شده بود بدون اینکه حرکت های منظم و کند سرش روی دیکش رو متوقف کنه، دستش رو به آرومی کنار زد و خودش نیپل های سرخ و برجستش رو توی دست هاش گرفت


بین دو انگشت اشاره و شستش حرکتشون داد و با فشردنش، به وضوح رعشه گرفتن بدنش رو دید 


هری حالا تا حدودی هشیار شده بود و خیسی و گرمایی که از دیکش وارد سلول هاش میشد، به تک تک اجزای بدنش رفته و تا مغز استخونش رو میسوزوند


دست هاش بی هدف بالشت و هدبورد تخت رو برای چنگ زدن هدف قرار میدادن و گرمایی که زیر دلش حس میکرد براش تازگی داشت


نفس هاش سرعت گرفتن و درحالی که از واکنش های بدنش ترسیده بود بریده بریده و خفه لب زد


+ د .. ددی .. من .. من ..


از اینکه حس درونش رو نمیتونست توصیف کنه کلافه شد و با عقب کشیدن لیام بغض توی گلوش به هق هق تبدیل شد


حالا کاملا توانایی درک فضای اطرافش رو داشت و میدونست که کسی جز لیام نمیتونه حس فرازمینی‌ای که تا چند لحظه پیش داشت رو بهش برگردونه


سینش از شدت دردی که توی پایین تنش پیچیده بود هنوز هق میزد و انگشت هاش به مچ لیام چنگ زده بودن


+ ددی ... لطفا ... ددی قول میدم


با هق بلندتری گفت و باسنش رو با ناله به تخت مالید، لیام به همراه لبخند کوچیکی روی بدن پسرش بالا رفت و موهاش رو از توی صورت سرخ شدش کنار زد، ترقوه هاش رو غرق بوسه کرد تا سکسکه هاش رو آروم کنه و لب زد


- چه قولی بیبی؟ 


هری با چشم های خیس و اشکیش جوری که از ته دل، تجربه‌ی دوباره‌ی حس قبلیش رو میخواست با صداقت بچه گانه و لحن لرزونی گفت


+ لطفا ددی .. قول میدم دیگه اذیتت نکنم .. فقط دوباره اون کارو کن


لب های لیام پایین و پایین تر کشیده شدن و روی نیپل هری بوسه‌ی ریزی زدن، زبونش آزاردهنده روی هاله‌ی صورتی اطرافش کشیده شد و با مکی که به نیپلش زد، نفسش رو روی خیسی طاقت فرساش بیرون داد


- کدوم کارو پرنسس؟!


هری اینبار محکم تر کمرش رو به تخت کوبید و از داشتن حس کم و بیش لب های لیام روی نیپل های بی صبرش ناله کرد، دستش رو پشت دست ددیش گذاشت و به سمت پایین تنش سرش داد


+ بمال .. بمالش


با هق هق های ناشی از کمبود اکسیژن گفت و قفسه‌ی سینه‌ی کوچیکش با شدت بالا و پایین شد


لبخند لیام عمیق تر شد و لب هاش رو به لب های باز و ملتمس هری چسبوند، دستش رو پایین تر برد و میدلش رو دورانی دور رینگش کشید، از آهی که بین لب هاشون خارج شد لذت برد و خمار لب زد


- این چطور؟ دوسش داری؟ میخوای به جاش اینجارو لمس کنم بیبی دال؟


هری درحالی که از شدت لذت مردمک چشم هاش به عقب برگشته بودن ناخن هاش رو توی بازوی لیام فرو کرد و از ته گلو غلیظ آه کشید


+ آ .. آ .. آههه 


ته دلش ضعف رفت و با کمتر شدن سطح لمس لیام، متوجه شد که به هر سختی‌ای که شده باید جواب ددیش رو بده


+ من .. من ..


ذهنش بیشتر از چیزی که بتونه تمرکز کنه درگیر لذت بود و تمام بدنش بخاطر نفس نفس های عمیق و سنگینش رنگ سرخ به خودش‌گرفته بود


+ دوسش دارم .. میخوامش .. لطفا ددی 


جمله‌ی آخریش رو با نهایت درد و عجز روی لب های لیام لب زد و با فرو رفتن انگشت میدل مرد تا نیمه، نفس توی سینش حبس شد


لب هاش از هم باز موندن و حدقه‌ی چشم هاش به گرد ترین حالت ممکن دراومد، لیام که حس کرد ضربان قلب پسر کوچولوش کم کم از شدت شک درحال افته، نیمه‌ی دیگه‌ی انگشتش رو محکم واردش کرد و بدنش با شتاب زیادی به عقب پرت شد


نفس به یکباره به ریه های هری برگشت و با حس دردی که توی رینگش پیچیده بود خفه جیغ کشید، دست هاش رو روی شونه های لیام گذاشت و درحالی که اشک هاش پشت هم پایین میریختن با تمام توانی که براش مونده بود سعی کرد عقب بکشه


+ ددی .. ددی .. درد .. درد داره .. نمی .. نمیخوام


لیام لب هاش رو روی خط فک هری گذاشت و بوسه های نرمی روش نشوند، تا گردنش پایین رفت و بایت های ریزی که سرتاسر بدن پسرش میذاشت درست مثل یه حواس پرتی جالب، ذهنش رو از درد وحشتناک پایین تنش دور کرد


آخرین بوسش رو روی اشک های زیر چشم پسر زد و جوری که لحنش تاثیر کامل رو بذاره خیره به تیله های اشکیش گفت


- میتونی تحملش کنی، درسته پرنسس؟ بخاطر ددی؟!


هری که نفس های شدیدش حالا ریتم اروم تری به خودشون گرفته بودن بخاطر تاثیر حرف های لیام آروم تر شد و آب دهنش رو با بغض‌ قورت داد


سرش رو برای تایید بالا و پایین کرد و لب های گلگونش رو توی دهن کشید، لیام با لبخند تحسین برانگیزی پیشونیش رو بوسید و آهسته انگشتش رو حرکت داد


در همه‌ی جهات چرخوندش و با لمس دیواره های هری رینگش رو منبسط کرد، انگشت دوم آروم تر از قبل و همراه با بوسه های شیرین لیام روی لب های هری واردش شد و پسر چیزی جز علاقه‌ای که ددیش بهش میداد، به همراه یه درد کم و جزئی، چیزی حس نمیکرد


ناله هاش کاملا بالا گرفته و اینکه هنوز به ارگاسم نرسیده بود، نتیجه‌ی توقف های به موقع لیام و اجازه ندادن برای رهایی پسر کوچولوش از درد بود 


با مطمئن شدن از آماده بودن هری انگشت هاش رو به ارومی خارج کرد و حرکت کمر بی قرار پسر توی هوا برای پر شدن، تک خنده‌ی ارومی روی لب هاش آورد


دیکش رو از باکسر بیرون کشید و با هندجاب کوتاهی که به خودش داد پریکامش رو پخش کرد، کمی لوب به پایین تنش زد و روی گوش هری رو بوسید، درحالی که طول دیکش رو بین خط باسنش میکشید لاله‌ی گوشش رو گاز گرفت و لب زد


- یکم قراره درد داشته باشه لیتل بانی، میتونی خودتو برای ددی شل کنی؟


هری ناخوداگاه با شنیدن لحن آروم و لطیف لیام تمام عضلاتش رو شل کرد و خمار وزنش رو روی تخت انداخت


" میتونمِ " آرومی رو با اطمینان کنار گوش لیام لب زد و با بوسه‌ای که روی لب هاش دریافت کرد پروانه های شکمش رو به پرواز درآورد، با نشستن سر دیک لیام روی رینگش و فشار کمی که بهش وارد شد، دندوناش رو محکم کنار گردن مرد فرو کرد و دست هاش از شدت درد مشت شدن


ذره ذره فرو رفتن لیام برابر بود با منقبض و منقبض تر شدنش و درآخر به مرحله‌ای رسیدن که هری با ناله‌ی هق مانندی دندوناش رو از پوست سوراخ شده‌ی لیام بیرون کشید و گردنش رو به عقب خم کرد


+ ددی .. نمیتونم ‌‌.. درد داره


پیشونی لیام به نرمی روی پیشونیش نشست و دستش مشغول نوازش طول دیک پسر شد تا آرومش کنه


پایین تنه‌ی خودش به طرز وحشتناکی از تنگی و داغی رینگ هری درحال سوختن بود و ناله های آرومش توی گلو خفه میشدن، طاقت صبر بیشتر رو نداشت ولی برای آروم کردن هری نیاز به لطافت بود و لیام این رو بهتر از هرکسی میدونست


- خودتو شل کن هری، نفسای عمیق بکش و دردتو روی ددی خالی کن تا به لذت تبدیلش کنیم 


هری درحالی که دیگه ظرفیت نداشت، بازهم بخاطر حرف های آرامش بخش لیام پیشونی هاشون رو به هم فشرد و با خط انداختن روی کمر مرد رضایتش رو اعلام کرد


عضله هاش تقریبا شل شده بودن و هرلحظه توقع درد بیشتری نسبت به درد های قبل رو داشت، با فرو رفتن کامل لیام و برخورد دیکش به پروستات حساسش، چشم هاش دوباره برگشتن و با لرز شدیدی بدنش به رعشه افتاد، بیشترین حجم درد و لذت روباهم چشیده بود و همین باعث شد تا به اوج برسه و اگه فشار دست لیام روی دیکش نبود، قطعا لحاف و بدن ددیش رو کثیف میکرد


با حس حلقه‌ی انگشت های لیام که چیزی از رینگ دردناک کم نداشتن اینبار بدون اینکه توجهی که موقعیتش کنه گریه هاش رو از سر گرفت و اختیار کلماتش رو به کل از دست داد


+ ددی لطفا ... درد دارم ... میسوزه


با هق بلندی گفت و سرش رو توی گردن لیام پنهان کرد، لیام با گرفتن مچ های پسر پاهاش رو دور کمرش حلقه کرد و زیر رون هاش رو گرفت، کمرش رو از تخت فاصله داد و توی حالت نیم خیز باسنش رو نوازش کرد تا آروم بشه


- تمومه خوشگلم .. تمومه بیبی


با اطمینان گفت و ضربه های آرومش رو شروع کرد، صدای ناله های جیغ مانند اما خفه‌ی هری هربار با کشیده شدن دیک لیام روی زخم کوچیک رینگش بالا میرفتن و بدن بیحال و خستش بین بازوهای مرد به شل ترین حالت ممکن رسیده بود


رفته رفته با سرعت گرفتن لیام و برخورد یکی درمیون ضربه هاش به نقطه‌ی حساسش، درد جاش رو با لذت عوض کرد و حس جدیدی که اینبار توی بدنش رخنه کرده بود رو به همه چیز ترجیح داد


غلیظ و بی پروا کنار گوش لیام ناله کرد و با حرف هایی که بدون اطلاع و توی تخیلات کوچیک خودش به زبون میورد به قدری لیام رو دیوونه کرد که ناله های مرد هم اینبار به وضوح بالا رفت و بلند توی فضا پیچید


صدای برخوردهای بدنشون و فضای خیس و داغی که بینشون وجود داشت هری رو برای بار چندم به اوج نزدیک کرد و اینبار، بدون اینکه مانعی از سمت لیام دریافت کنه با شدت و لرز به ارگاسم رسید


جثه‌ی نحیف و بیجونش جوری که انگار وسط سرمای زمستون لخت ایستاده بود میلرزید و لذتش با خالی شدن کام داغ لیام توی رینگش، به انتها رسید و آروم گرفت


نفس نفس زد و به محض باز شدن حلقه‌ی دست های لیام روی تخت ول شد، آخرین چیزی که حس کرد بیرون کشیده شدن عضو دردناکی از رینگش بود و درآخر، ماساژ و ابراز علاقه های ددیش


- عالی بودی بیبی

.

.

.

های های

امیدوارم حالتون خوب باشه

خودم خیلی دوسش دارم انیدوارم شماهم بدارید

یادتون نره نظرا و انتقاداتونو درمیون بذارید قشنگا 😌💙

https://t.me/BiChatBot?start=sc-237541-kEeeY1n

Report Page