Matrix

Matrix



ماتریکس (Matrix) جدولى از اعداد است که در ریاضیات به وسیله آن معادلات بسیار پیچیده و مسائل مشکل را به راحتى حل مى‌کنند. ماتریس تأثیر بسزایى در رشد ریاضیات جدید و در نتیجه، فناورى و توسعه مادى بشر داشته است. از اینرو، مى‌توان آن را به عنوان نماد علم مدرنیته یا تکنولوژى جدید یا انبوهى از اعداد و معادلات دانست. شاید دلیل اینکه در این فیلم، این نام بر یک دستگاه رایانه‌اى خبیث گذاشته شده، خود نوعى نقد دوران مدرنیته و تکنولوژى‌هایش باشد.


توماس آندرسون مردی است که زندگی دوگانه‌ای دارد. یکی، کار در یک شرکت نرم افزاری بسیار معتبر. دو، یک هکر با نام مستعار Neo. ماتریکس پیشرفت Neo را در مقابل یک فرد معمولی در معرض دنیای واقعی دنبال می‌کند. در ادامه جهانی که نئو فکر می‌کرد واقعی است. در واقع ماتریکس، یک برنامه رایانه‌ای است که توسط ماشین‌ها ساخته شده است تا از انسان به عنوان باتری استفاده کند. مورفئوس تصور می‌کند که نئو می‌تواند ماتریکس را کنترل کند. مورفئوس احساس می‌کند نئو یکی از منتخبین است، کسی که همه را از شر ماتریکس آزاد خواهد کرد.


مامور اسمیت:

مایلم یکی از یافته‌هام رو در مدتی که اینجا بودم بهت بگم. مربوط به زمانی هست که می‌خواستم گونه‌ی شما را طبقه بندی کنم. فهمیدم که شما در واقع پستاندار نیستید. پستانداران در این سیاره به طور غریزی نوعی توازن طبیعی با محیط اطراف ایجاد می‌کنند. اما شما انسان‌ها این کار را نمی‌کنید. شما می‌روید به یک منطقه و خودتان را تکثیر می‌کنید، تا آنجا که تمام منابع طبیعی از بین برود. و تنها راه ادامه ی بقائ اینه که بروید به یک منطقه ی دیگر. ارگانیزم دیگری نیز در این کره خاکی وجود دارد که از همین الگو پیروی می کند. میدونی چیه؟ ویروس. انسان ها یک بیماری هستند ، یک سرطان در این کره خاکی هستند، شما یک آفت هستید و ما… درمان می‌کنیم. من… از این مکان، از این باغ وحش، این زندان، این واقعیت متنفر هستم، هرچه می خواهید اسمش را بگذارید. دیگر نمی‌توانم تحمل کنم. بخاطر بویش. احساس می کنم از آن اشباع شده‌ام. می‌توانم بوی بد شما را حس کنم. و هر وقت احساس می‌کنم به نوعی به آن آلوده شده ام. تهوع‌آور است، نیست؟ باید از اینجا برم، من باید آزاد شوم و تو در ذهنت کلیدی داری، کلید من. وقتی زایان نابود شد دیگر نیازی به حضور من نیست، متوجهی؟ من به کدها احتیاج دارم من باید وارد زایان بشوم و شما باید به من بگویید که چگونه. اگر نگویی خواهی مرد!


ماجرای فیلم ماتریکس 1 در سال 2199 می‌گذرد. جریان این است که هوش‌های مصنوعی مخلوق انسان در ابتدای قرن 21 چنان قدرتی پیدا ‌می‌کنند که بر خالق خود یعنی انسان غلبه می‌کنند و انسان‌های مورد نظرشان را در کشتزارهای خود پرورش می‌دهند و این انسان‌ها نمی‌دانند که اسیر ماتریکس هستند.


ماتریکس همان گونه که از اسمش برمی آید context و زمینه است که ما را در دل آن کاشته‌اند. ماتریکس زندانی است که حجاب دنیای واقعی شده و ما را دچار جهل مرکب کرده چرا که خودمان هم نمی‌دانیم برده و زندانی دیگران هستیم.


در فیلم ماتریکس 1 جلوه‌های ویژه بزرگترین نقطه قوتش بود. ایده‌ی اصلی‌ ماتریکس‌، توهم‌ و دنیای‌ مجازی‌ است‌. آیا می‌دانید چقدر تحت کنترلید؟ آیا می‌دانید عقاید چگونه به شما خورانده می‌شود؟ آیا می‌دانید به چه کاری دعوت می‌شوید؟ آیا می‌دانید چه آینده‌ای در انتظار شماست؟ و آیا می‌دانید چه آینده‌ای را برای شما می‌خواهند‌؟


یکی از بهترین حس‌هایی که مخاطب امروزی می‌تواند داشته باشد حس اختیار است. اما این حس توسط قسمت دوم ماتریکس نابود می‌شود. مخاطب وارد مرحله‌ای جدید از درگیری‌های ذهنی با خودش می‌شود. زندگی‌اش را بارها و بارها مرور می‌کند و از خود می‌پرسد: “چه سهمی از این زندگی در اختیار من بوده است؟ چقدر توانسته‌ام آن را تحت کنترل داشته باشم؟”




نئو:

چرا من اینجا هستم؟ 

آرشیتکت:

زندگی تو حاصل یک باقیمانده از یک معادله نامتعادل ذاتی در برنامه نویسی ماتریس است. تو سرانجام یک ناهنجاری هستی، که علی رغم صادقانه‌ترین تلاش‌های من و آنچه که هماهنگی دقت ریاضی در اختیارمان گذاشته است، نتوانستم حذف کنم. درحالی که این فشاری است که سخت به آن اعتراض می‌کنیم، دور از انتظار نیست و خارج از حد کنترل هم نیست. و تو را بی محابا اینجا هدایت کرده است




مامور اسمیت:

چرا اندرسون (نئو) چرا؟ چرا اینکارو می‌کنی؟ چرا به مبارزه ادامه می‌دهی؟ تو برای چیزی غیر از خودت مبارزه می‌کنی؟ چیزی بیشتر از نجات خودت؟ می‌شه بگی اون چیه؟ اصلا خودت می‌دونی؟ آزادی یا حقیقت؟ شاید صلح؟ شاید هم برای عشق؟ خیالات، آقای اندرسون. خیالات از روی احساس. ساختاری موقتی از قوه درک انسانی. ناامیدانه تلاش می‌کنه برای توجیه کردن فارغ از معنی و هدف. و همه اینها مصنوعی تر از خود ماتریکسه. هرچند فقط یک ذهن انسانی می‌تونه چیزای خسته کننده‌ای مثل عشق اختراع کنه. شما باید توانایی دیدنشو داشته باشی، آقای اندرسون. از حالا به بعد باید بدونی که نمی‌توانی پیروز شوی، پس بیهوده مبارزه نکن. چرا آقای اندرسون؟ چرا؟ چرا اینقدر اصرار داری؟ 


سنگر انسان‌ها زایان است و سنگر روبات‌ها ماتریکس، و با تمام وجود سعی به حفظ کردن محدوده خود می‌کنند. با این که زایان شهر امن انسان‌هاست، اما به دلیل موفقیت‌های پیاپی زایانی‌ها و آزاد کردن پشت سرهم انسان‌های ماتریکس، روبات‌ها ذره ذره عصبانی می‌شوند، امنیت زایان را در ماتریکس 3 از بین می‌برند، به زایان حمله می‌کنند و خاکریز چریک‌های زایان از ماتریکس به زایان منتقل می‌شود. درواقع زایان، شهری است که نئو، مورفئوس، ترینیتی و دیگر انسان‌هایی که به اصطلاح آزاد شده‌اند در آن زندگی می‌کنند و به دور از ربات‌ها احساس امنیت دارند.


حتى ترینیتى تا زمانى که نیاز عملى به اظهار عشق خود به نئو پیدا نکند، آن را ابراز نمى‌کند. نئو هم زمانى تبدیل به قهرمانى شکست‌ناپذیر شبیه سوپرمن مى‌شود که اراده و توانایى‌هاى خود را باور کند و طبق خواست خود عمل نماید. جهان حقیقى فیلم، آرمان‌شهر اندیشه‌گران پراگماتیست است. در این آرمان‌شهر، آدمى فارغ از هر بند و قانون وضعى و اعتبارى، براى خود تصمیم مى‌گیرد، براى خود اخلاق و آرمان مى‌سازد و عمل مى‌کند. جمله‌اى که بارها در فیلم تکرار مى‌شود این است:

من نیومدم بگم چطورى تموم می‌شه، اومدم بگم چطورى شروع مى‌شه.

واضح است که پراگماتیسم معرفتى شدیداً نسبى‌گرا و داراى نتایج شکّاکانه است. شک کلیدیست که درب نفوذ به اعتقاد هر کسی را برایت باز می‌کند.

پرداخت به عملکرد مغز در نقد فیلم ماتریکس

واقعیت این است که هرآنچه ما از جهان اطرافمان درک می‌کنیم، از رنگ‌ها، چهره‌ها، طعم‌ها، درد، شادی، غم، عشق، نفرت و غیره. خلاصه هر آنچه از جهان می‌بینیم و درک می‌کنیم تنها به واسطه عملکردهای الکتروشیمیایی موجودی شگفت‌انگیز به نام مغز است.

بدن ما در واکنش با محیط اطراف نقش حسگرهایی را بازی می‌کند که داده‌هایی را به مغز می‌فرستد و مغز آن‌ها را تفسیر و معنی می‌کند. اگر به هر دلیلی تغییری در فرآیند عملکرد مغز ما رخ دهد تمام درک ما از محیط نیز تغییر می‌کند، احساسات متفاوتی را تجربه می‌کنیم و چیزهای متفاوتی را می‌بینیم که دیگران نمی‌بینند. (کسانی که داروهای توهم‌زا مصرف می‌کنند، عملا مغز خود را در چنین شرایطی قرار می‌دهند) بدین ترتیب اگر بتوان عملکرد و روش کار مغز را به طور دقیق شناخت این امکان وجود دارد که بتوان با دست‌کاری در بخش‌هایی از آن درک محیط اطراف را تغییر داد.


این‌ حقیقت‌ دردناک‌ وجود دارد که‌ ما جهان‌ را تنها و تنها از راه‌ حواس‌مان‌ ادراک ‌می‌کنیم‌ و اگر حواس‌مان‌ به‌ ما دروغ‌ بگویند حقیقتی هم برای ما مشخص نخواهد شد. و مدام پیگیر حباب‌هایی هستیم از جنس سراب

واضح‌تر، در ماتریکس، نئوی نجات‌بخش واقعاً می‌میرد، ولی از نظر معنایی، زنده می‌شود، چراکه کسی عاشق اوست!! عشق به شخصی یا چیزی موجب می‌شود که آن همچو نهالی زنده شود و به وجود بین ذهنی خود، که همان دنیای معنای فراتر از واقعیت است، به حیات ادامه دهد. عشق در عالم معنا، جسدی را بر دوش نمی‌کشد و جنازه‌ای را با خود به این سو و آن سو نمی‌برد و ارواح را نیز نمی‌پرستد، بلکه مردگان را زنده می‌سازد! تا هنگامی که آن‌ها در اندیشه‌ها و قلب‌ها حضور دارند.


ترینیتی که جاودانگی ست، با عشق ورزیدن به نجات دهنده، ماهیت آن را در دنیای معنا دوباره زنده می‌سازد، با وجود آن که منجی در دنیای مجازی ماتریکس که همان دنیای خارجی مشهود و قابل ادراک است، می میرد! به همین جهت است که پس از زنده شدن نئو، تصاویر به گونه‌ای به تصویر کشیده می‌شوند که در دنیای واقعی ادراک نمی‌شوند زیرا فیلم ماتریکس درصدد است تأکید کند، در دنیای فراحقیقی و معنایی‌ست که نئو به زندگی و مبارزه ادامه می‌دهد.



نئو: نئو در کل فیلم تکامل میابد و در آخر به مرحله ایمان و یقین رسیده و به مقابله با دشمن می‌رود، این تکامل یک انسان است نه منجی. درواقع نئو از اسم یونانى Neos به معناى نوزاد گرفته شده است و مى‌خواهد این نکته را القا کند که نئو مثل فردى است که تازه چشمش را به حقیقت دنیا باز کرده.

مورفئوس: همچون پیامبران عمل می‌کند، آنها حقیقت را برای پیروانشان روشن و انتخاب را به خودشان واگذار میکنند. مورفئوس تحت تأثیر آموزه‌هاى اوراکل به دنبال یک منجى مى‌گردد تا زایان را در برابر ماتریکس پیروز گرداند.

آرشیتکت: طراحى و کنترل فضاى مجازى ماتریکس را مردى به نام آرشیتکت و تا حدى پیرزنى مرموز به نام اوراکل بر عهده دارند.

اوراکل: او مى‌کوشد حقایق را به نئو بگوید و به او بفهماند که او ششمین ناجى است که در زایان برگزیده شده تا فضاى ماتریکس را از شرّ ویروس ها نجات دهد.

ترینیتی: ترینیتی وظیفه سنگینی بر دوش دارد، او به آینده ایمان قلبی ندارد ولی بازهم برای آن تلاش می‌کند، از حقیقت فرار نکرده و برای آن تا پای جان می‌جنگد.

سایفر: از وابستگان به نظام هستند که به خاطر غرق بودن در آرزوی‌های دنیوی علاقه‌ای به جنگ و درگیری ندارند و آنقدر دنیا برایشان مهم است که حاضرند واقعیت را فراموش کنند.


با توجه به مطالعاتی که زوهر رینگل و دیمیتری کوریژی انجام داده اند، به این نتیجه رسیده اند که ذخیره چنین حجمی از اطلاعات نیاز به کامپیوتری با حافظه‌ای دارد که اتم‌هایش از دنیای ما هم بیشتر خواهد بود. این نتیجه گیری به وسیله مفهومی در فیزیک نظری انجام گرفته است که «اثر کوانتومی هال» نام دارد. در حالی که، ایلان ماسک باور دارد که ما به احتمال 99.9 درصد موجوداتی هستیم که شبیه سازی کامپیوتری شده ایم. او باور دارد که شانس اینکه ما دارای اساس زندگی واقعی باشیم، یک در میلیارد است. آیا فیلم ماتریکس 4 میتنواند ذهن ما را نسبت به این نظرات روشن تر کند یا بعد از دیدن این فیلم با پرسشهای بیشتری روبرو خواهیم شد؟

Report Page