99

99


#پارت99

#قلبی‌برای‌عاشقی


(رهام )

دم به دقیقه گوشیمو چک میکردم اما خبری از اسکی نبود نمیدونم چرازنگ نمیزد 

شایدم نمیخواست زنگ بزنه!


امروزم که شرکت نیومده بود... یعنی ممکنه دیگه نمیاد؟؟


تقصیر خودمه که به عشقم اعتراف کردم باید میذاشتم تو دلم ممنوعه بمونه

 

این سالها مگه عشقم ممنوعه نبود خب بقیه شم روش!


_اقای جهانی؟؟


با شنیدن اسمم از زبون رئیس شرکتی که میخواستم باهاش همکاری کنم به خودم اومدم 

_بله؟؟


_خوب هستید؟؟ حس میکنم حواستون پی من نیست!


سرمو تکون دادم : بله بله حواسم هست 

یه جوری نگاهم کرد و بعد شروع داد به توضیح کار ...


***

باهاش دست دادم و تا جلوی در همراهیش کردم نگاهی به گوشیم انداختم هیچ تماسی از اسکی نبود 

پوفی کشیدم باید میرفتم خونه ش! 


وسایلمو جمع کردم و از شرکت خارج شدم  

سوار ماشینم شدم و حرکت به طرف خونه ش


جلوی خونه ش ماشینو پارک کردم از ماشین پیاده شدم 

و با قدمایی بلند وارد ساختمون شدم خداروشکر درش وا بود 


 رفتم داخل و سوار اسانسور شدم. کاش اینجا نمیومدم 

اصلا اومدم چی بگم؟؟


چرا من بهش فرصت نمیدم؟؟

چرا من فرصت نمیدم اخه 

ااه نفسمو کلافه بیرون دادم و از اسانسور بیرون اومدم 


و دستمو رو زنگ خونه ش گذاشتم اما فشارش ندادم 

یه حسی مانع این میشد زنگ بزنم 


تویه تصمیم انی راهمو کج کردم و از در فاصله گرفتم سمت پله ها رفتم و رفتم پایین

Report Page