99

99


اخم کردم و خواستم جوابشد بدم که دوباره گوشیش زنگ خورد اینبار قبل اینگه گوشیو بچرخونه اسم بابا رو روی صفحش دیدم 


از روی پاش بلندشدم و گفتم

+....جواب بده دیگه

_....نمیخواد ولش کن 

گوشیو گذاشت کنارشو دوباره منو خوابوند روی پاش 


+....شاید بخواد حالتو بپرسه چرا بهش جواب نمیدی ؟

_....مهم نیست


دوباره شروع به حرف زدن کردیم ده دقیقه ای گذشته بود که دوباره گوشی امیر زنگ خورد 


اینبار شماره مادرش بود 

+....امیر کارت دارن جواب بده

گوشیشو برداشت و رفت داخل اتاق 


امیرازاینکارا نمیکرد دلم گواهی بد میداد 

سرمو تکون دادم و مشغول جمع کردن وسایلم شدم 


موهامو باز و بسته کردم ده دقیقه ای میشد امیر داخل اتاق بود


چندتا ضربه به در زدم و سرمو بردم داخل 

امیرروی تخت نشسته بود دستشو بین موهاش فرو کرده بود و اصلا متوجه من نشده بود 


درو باز کردم و رفتم داخل کنارش نشستم با بالا پایین شدن تخت سرشو بلند کردو بهم نگاه کرد 


لب زدم و گفتم

+....چیشده؟

سرشو تکون دادوزیر لب گفت هیچی 


اما خیالم راحت نبود 

احساس کردم امیر در حضور من نمیتونه راحت صحبت کنه 

امااگه میرفتم هم مطمعنا بهم نمیگفت چخبره؟


کنارش نشستم و به دستش که توی گچ بود نگاه کردم 


چندتا رد زخم روی صورتش بود اما بیشترازهمه اخمای گره خوردش توجهمو جلب کرد

Report Page