99

99


99

با چشم های اشکی نگاهش کردم که بوروس گفت 

- یه چیزایی در مورد مادرت پیدا کردم

- مادرم؟ چی ؟

- تو شروع کن به خوردن تا من برات بگم

سر تکون دام و به زور شروع کردم به خوردن که بوروس گفت 

- من خون مادرتو برداشتم دادم مری آزمایش کرد 

- خب ؟

- خب الان به من جواب داده که تو خون مادرت یه جادو کهن هست. این یعنی اونا زا یه خاندان قدیمی بودن 

- مثل من یعنی 

بوروس سری تکون دادو گفت

- مثل پدرت یعنی ... اما ... خب همیشه خاندان های قدیمی قدرت ندارن. بعضی ها طلسم دارن جای قدرت. گویا مادر تو هم اینجوری بود 

سری تکون دادم یه لقمه دیگه خوردمو گفتم 

- به نظرت برای همین منو تو طلسم شدیم؟

- احتمالا

خواستم سینی رو بزارم کنار

اما بوروس یه لقمه دیگه بهم داد و گفت 

- تمومش کن کیت

- میل ندارم

- میخوام ببرمت پیش عمه مادرت حالا یه لقمه دیگه بخور 

به زور خوردمو گفتم

- میشه منو یه حمام هم ببری واقعا بهش نیاز دارم .بوروس خندید و گفت باشه ... بریم فعلا ؟

سر تکون دادمو رفتم سمت کمد یه بلوز و شلوار تمیز پوشیدم

داشتم موهامو میبستم و به حرف بوروس فکر میکردم که خشک شدم

یا شوک برگشتم سمت بوروس و گفتم‌

- تو ... تو خون مادر منو از کجا داشتی؟

Report Page