99

99


با این حرفش دستشو رو گردنم کشید ... 

باز داشت زیر و روم میکرد ... 

چطور انقدر خوب میتونست آدمو رام دستش کنه ...

تا مغزم از کار نیفتاده بود دستمو تخت سینه اش گذاشتمو هولش دادم عقب 

با خنده تو گلوئی خودش عقب رفتو رو مبل نشست 

قشنگ مشخص بود چقدر از این قدرتش رو من راضیه 

شاکی گفتم 

- امیر ...داریم جدی حرف میزنیم ... 

- منم جدی ام ...

- اگه جدیت این مدلیه من دیگه باهات حرف نمیزنم 

مشکوک نگاهم کردو قیافه حق به جانبی به خودش گرفت 

- چطوری منظورته ؟

اخم کردمو اینبار منم مثل خودش پر رو گفتم 

- اینجوری ... با سو استفاده از احساسات زنانه ... 

بلند خندیدو دستاشو بهم زد 

- عالی بود ... باشه .. باشه ... اما من سو استفاده نکردما ... من استفاده مناسب کردم از احساسات زنانه ... 

چشم چرخوندم براش و گفتم 

- حالا هرچی ... دیگه موقع بحث جدی به من دست نمیزنی 

- همیشه ؟ یا الان که نامحرمیم ؟

با این حرفش ابروهام بالا پرید و گفتم 

- چقدر هم برات مهمه که ما نامحرمیم 

- خب نیست اصلا ... مهم دل و نیته که برای من الان با بعد عقد فرق نداره ... تو حساسی گفتم 

جا داشت بگم چقدر هم تو به این حساسیت من توجه داری .

اما از اونجائی که خودم حسابی وا داده بودم حرفی نزدمو فقط به یه چرخوندن چشمم کفایت کردم 

چرا حرفی میزنی که خودت زیر سوال بری ترنم 

کلافه گفتم 

- خب بگذریم از این بحث ها ... با برنامه من موافقی ؟

متفکرانه سر تکون دادو گفت 

- چاره ای ندارم ... موافقم ... اما ...

- اما چی ؟

- اما این دوره آشنایی میخوام طبق قوانین من پیش بره

Report Page