98
چشمامو باز کردم و چرخیدم کریس هنوز خواب بود بلندشدم و از روی تخت پایین اومدم تا دوساعت دیگه بایدمیرفتم بار
در یخچال رو باز کردم و بطری اب رو برداشتم و خوردم جلوی اینه قدی ک توی سالن بود ایستادم و بوروس رو برداشتم و موهام رو شونه کردم
رد کمرنگی از کبودی هنوز روی قفسه سینهام بود یقه لباسمو بالا کشیدم و روی مبل نشستم گوشیمو برداشتم و پیام هام رو چک کردم
امیلی پیام داده بود و گفته بود فردا بریم بیرون امشب میدیدمش جوابشو ندادم تاامشب حضوری صحبت کنیم
:::::::::::
چرخی زدم و چشمام روباز کردم رزا کنارم نبود چنددقیقه ای توی تخت نشستم تا مغزم فعال شه و بلندشدم
رزا توی سالن پشت پنجره ایستاده بودو به بیرون خیره شده بود اون کمر باریکش توی لباسی ک پوشیده بود ببشتر به چشمم میومد
اروم به سمتش رفتم و دستامو دور کمرش حلقه کردم ترسیدو برگشت عقب
+....کی بیدارشدی من متوجه نشدم
_....همین الان اومدم به چی بااین دقت نگاه میکنی ؟
بین دستم چرخیدو گفت
+....به هیچی. داشتم فکر میکردم
_....ببخشید بعدمرگ مادرت نتونستم پیشت باشم
چیزی نگفت و همچنان به بیرون خیره شده بود
+....من بایداماده شم میخوام برم بار
ازبین دستام اومد بیرون و وارد اتاق شد
بعداز چنددقیقه از اتاق اومد بیرون توی اون لباس نقره ای ساده خیلی جذاب شده بود بیش از حد خواستنی بود
بلندشدم و به سمتش رفتم دستشو کشیدم و گرفتمش توی بغلم
_....احساس نمیکنی بیش از حد خواستنی شدی ؟
از توی بغلم یه قدم عقب رفت بین دستام قفلش کردم و تمام حرص این مدتمو سر لباش خالی کردم
ازش جداشدم و بهش نگاه کردم لباش ورم کرده بود و گونهاش گل انداخته بود
شده بود مثل اون وقتایی که سامانتارو میبوسیدم همونقدر خواستنی و جذاب