97

97


لبخندی زدم و بلند شدم کش موهامو باز کردم دستم و بین موهام کشیدم تایکم از سوزشش کم کنم 


یکم اسیب دیدم اما می ارزید به رفتن این عفریته

دربسته شدو امیر باعصبانیت اومد کنارم

_....خوبی مهسا؟چیزیت ک نشد؟بریم بیمازستان؟

+...نه خوبم نگران نباش

_....چتون شد یهو؟

+...یکم عصبانیش کردم 


امیر با گیجی بهم نگاه کردوگفت

_....چرا؟

+....خب تحت هیچ شرایطی پریا ازاینجا نمیرفت فقط همین یه راه بود


_....گوشه سرت داره خون میاد 

+....امیر نگران نباش من خوبم 


بلندشدم و گفتم

+....من برم صورتمو بشورم بیام ناهار بخوریم


سرم یکم گیج‌میرفت بدجایی سرم ضربه دیده بود 


دستمو‌گرفتم به دیوارو آروم رفتم سمت روشویی 


زخمش عمیق نبود اما خون میومد احساس ضعف میکردم وبوی خون داشت حالمو بهم میزد 


سریع چندتا مشت اب به صورتم زدم و اومدم بیرون 

چندتا دستمال بیرون کشیدم و گذاشتم روی زخم پیشونیم


_....داره خون میاد هنوز؟

+....نه دیگه بند اومد 

_....پریا میموند که ضررش کمتر بود تا اینکه تواینجوری خودتو ناکار کردی 


+...خوشت اومدهااا 

دستشو دور شونم حلقه کردو گفت 

_....به من باشه میخوام تاتهه دنیا فقط باتو تنها باشم اما بااین وضع بری خونه مامانت چه فکری میکنه؟!


دستشو دور شونم حلقه کردو گفت 

_....به من باشه میخوام تاتهه دنیا فقط باتو تنها باشم اما بااین وضع بری خونه مامانت چه فکری میکنه؟!


+....یه کاری میکنیم که مامان نفهمه بیا بشین ناهار بخوریم


توسکوت ناهارمون رو خوردیم ظرفا رو جمع کردم و شستم یه چایی درست کردم‌و کنار امیر نشستم


دستشو روی موهام کشیدو گفت

_...کاش همه ی روزام اینطوری شروع شن 

لبخندی زدم و تودلم‌گفتم انشالله


+....این دختر عموت همیشه انقدر چتره؟

_....اره متاسفانه


+....بابات از چی این خوشش میاد

_....مشکل اینه که بابا پریا رو نمیشناسه


شونه ای بالااتداختم و گفتم

+....خداروشکر که شرش کم شد ازسرمون

_....حالا فعلا شر یکی دیگه اومدا توزندگیمون


+....بهش فکر نکن اونقدرام جدی نیست خودم درستش میکنم

_....فکر نکن انقد بی غیرتم که بخوام تورو تک و تنها بفرستم تودل شیر...فقط نمیخوام فکر کنن که نیومده میخوام رابطها رو بهم بزنم حواسم بهت هست مهسا


گونشو بوسیدم و گفتم

+...قربون حواست


_...شیطونی نکن مهسا


صورتمو بهش نزدیکتر کردم و گفتم

+...میکنم


بادست سالمش کمرو گرفت کشید سمت خودش منو شوند روی پاش و گفت

_...اونوقت عواقبش پای خودتها


سرشو تو گردنم فرو کرد و گردنم و بوسید و زیر گوشم گفت

_....به مامانت قول دادم 


سرشو بلند کردو گفت

_....یه بوس کوچولو که اشکال نداره؟

زیرلب گفتم

+....اشکال نداره 

زودتر برا بوسیدنش پیش قدم شدم


#داستان_ال آی

دوستان یه داستان خیلی قشنگ بهتون معرفی میکنم

حتما بخونیدش عاشقش میشین


آروم آروم خم شد رو تنم و گفت

- پس بلاخره این دختر کوچولو وحشی... مال من شده... 

بوسه ای روی کتفم زدو تو گوشم گفت

- جای دندونام رو گردنت خیلی قشنگه ال آی ... میدونی دیگه چی میخوام؟

 نفس گرفتمو لب زدم

- نه

زیر گلومو بوسیدو گفت

- میخوام تمامتو حس کنمو جای دندونامو روی همه جای بدنت ببینم 

با این حرف دیگه مکث نکردو بوسه هاش که در نهایت به گازهای پر لذتی تبدیل میشد کل تنمو فتح کرد


#ادامه_درقسمت172موجود_درکانال متن واقعی رمان #ال_ای هست♨️ دوستان به قلم پرستو.س 

اگه دوست داری ماجرایی با یه عشق داغ و زندگی پر از #هیجان و #عاشقانه های ناب با مردای قدرتمند و #هات بخونی این رمانو از دست نده 👇👇

https://t.me/panjrekhiyal/71601

Report Page