97

97


97

از چهره بوروس پیدا بود شنیده چی گفتم

تازه با هم خوب شده بودیم که قاطی کرد دوباره 

اما من حالم واقعا بد بود

یه موجود خونخوار درونم نمیخواستم

بوروس اومد داخل و داد زد 

- گمشو بیرون تام 

قبل اینکه من بتونم حرکتی کنم تام تو اتاق نبود

بوروس درو بستو گفت

- نمیخوای؟ بچه تو وجودتو نمیخوای !!!!  

اونوقت تو چه مادری هستی؟

انگار سنگ شده بودم 

نه تکون خوردم 

نه حرف زدم 

بوروس بازومو گرفتو از رو تخت بلندم کرد

Report Page