97

97

Behaaffarin

استاد با چهره برآشفته چرخید سمت آرش

ازش پرسید:

-      شماهم به نمرتون اعتراض دارین؟

آرش جواب داد:

-      نه من همراه خانوم ...... اومدم

استاد گفت:

-      خانوم ...... مگه آدم زنده نیست؟ وکیل وصی میخواد؟

آرش سریع جواب داد:

-      یعنی فقط آدمای مرده وکیل دارن؟ این همه وکیل توی شهر همه وکالت مرده هارو دارن میکنن؟

استرس نمره خودم رو داشتم و حالا استرس نمره آرش رو هم گرفته بودم

به این فکر میکردم حالا استاد با اونم لج میکنه و من از عذاب وجدان این اتفاق میمیرم

استاد سری به نشونه تاسف تکون داد و به من گفت:

-      حرف دیگه ای هست؟

گفتم:

-      یعنی هیچ راهی نیست استاد؟ من روی حرف شما حساب کرده بودم که حذف نکردم...

-      نه راهی نیست. من نمیتونم حق ناحق کنم. اگه برای شما استثنا قائل شم برای همه اون کسایی که پشت این در منتظرن و برای همه این ها (اشاره کرد به یه کوه برگه که جلوش بود) باید استثنا قائل شم. ولی همچنین چیزی ممکن نیست. حالا لطفا به نفر بعدی بگید بیاد داخل.

باشه ای گفتم و رفتم سمت در

اما آرش سر جاش ایستاده بود

زیرلب بهش گفتم:

-      بیرونمون کرد دیگه. بریم

-      تو برو بیرون

از تعجب خشکم زده بود

ولی بدون هیچ حرفی رفتم بیرون

چون میدونستم اگه یه ثانیه دیگه بایستم گریه م میگیره

آرش در رو بست

صدایی نمیشنیدم

نشستم روی یکی از صندلیا که خالی شده بود

یکی از همکلاسی های خودمم کنارم بود

یه دقیقه

دو دقیقه

نمیدونم چقدر گذشت

طولانی نبود

ولی برای من ترسناک بود

چون دیده بودم آرش چقدر از نحوه جواب دادن استاد عصبانی شده

یه دفعه صدای داد آرش بلند شد:

-      پس قبول کنین الکی گفتین. روی هوا حرف زدین!! همون روز میگفتین حذف کن. چرا نگفتین؟؟ برای خودتون بد میشد شاگردای کلاستون یه دفعه ریزش داشته باشن؟

صدای استاد رو نمیشنیدم

دستام داشت میلرزید

همکلاسی که کنارم نشسته بود پرسید:

-      آرش مگه چند شده؟

با صدایی که خودم به زحمت میشنیدم جواب دادم:

-      بابت نمره خودش نیومده

همون لحظه یکی از دوستای آرش به اسم میلاد از ته راهرو دوید اومد سمتم و گفت:

-      به آفرین، این صدای آرشه؟

دستام رو از شدت استرس به هم گره کرده بودم و فقط تونستم سر تکون بدم

میلاد باز پرسید:

-      این مرتیکه انداختتش؟

-      منو انداخته

میلاد متوجه قضیه شد

چیزی نگفت و رفت دورتر از من ایستاد

بازم صدای داد آرش شنیده میشد

اما دیگه نمیفهمیدم چی میگه

بالاخره آرش اومد بیرون و در رو به هم کوبید و گفت:

-      نفر بعدی بره داخل

اومد سمت من و دستم رو گرفت

بلند شدم و همراهش رفتم

جرات نداشتم بپرسم چی شده

چون مشخص بود...

افتادنم قطعی شده بود

ولی آرش؟ اونو نندازه..


Report Page