97

97


دوباره خودشو با چائی ساز سر گرم کرد و گفت - تو بشین من میام اما پشت سرش مماس ایستادمو کمرشو گرفتم جلو خودم چرخوندمش و آروم هولش دادم سمت پذیرایی در حالی که به سمت کاناپه بزرگ تو پذیرایی میرفتیم گفتم - اگه کاری برات سخته ... بهتره اول انجامش بدی ... نه اینکه ازش فرار کنی ... اینو گفتمو نشوندمش رو کاناپه . خودمم کنارش نشستم . لبخند خسته ای زدو نفسشو با آه بیرون دادو گفت - خودم میدونم ... اما سخته ... من پیش تو اصلا تمرکز ندارم به صورتم نگاه کردو نتونستم لبخندی که کنج لبم نشستو مخفی کنم ترنم ... ترنم ... اگه بدونی من پیش تو چقدر آشوبم خودش از لبخندم خندیدو گفت - چو خوشت هم میاد از این اذیت کردن من ... - اذیت ؟ من که کاری نمیکنم ! برام چشم چرخوند چقدر اینجوری دوست داشتنی تر بود ... وقتی خودش بودو بی پروا بود ... یه روزی باید حتما اینو بهش میگفتم ... تکیه داد به کاناپه و دوباره یه نفس خیلی عمق کشیدو گفت - خب ... کار سخت ... کار سخت برای من اینه که ... راجب آینده صحبت کنیم ... آینده نه خیلی دور البته ... با آرامشی که از این آروم شدن ترنم بهم رسیده بود سر تکون دادم به دسته کاناپه تکیه دادم و گفتم - آره ... من یه قدم از تو جلو ترم ... - جلو تر ؟ - اوهوم ... من به خانواده ام گفتم ... حالا نوبت توئه ... باید با پدرت صحبت کنی تا با هم برابر بشیم ابروهاش بالا پریدو گفت - فکرشم نکن امیر به این زودی بتونم این کارو کنم - کار سخت ترنم ... کار سخت ... چشم هاشو مالوندو گفت - نه این دیگه خیلی سخته ... من نمیدونم تو چطوری گفتی ... اما من اول باید بگم میخوام باهات آشنا شم ... بعد زماان بدم که مثلا آشنا شدیم یهو اخم کردو خیره بهم گفت

Report Page