96

96


#پارت96

#قلبی‌برای‌عاشقی


_من چند سال پیش اومدم سنندج ، یه سفر کاری بودبا دوستام رفتیم کوه ابیدر میگفتن یکی از بهترین جاهای سنندجه منم با دوستم رفتم اونجا


فکر کنم پارک اونجا به دوقسمت تقسیم میشد تو امیریه بودیم که یهو چشمم بهت افتاد ... زمستون بود و اونجا هم پر از برف 


رو پله ها نشسته بودی و با یکی از دوستات میخندیدی اونم با صدای بلند 

همون لحظه محو خنده هات شدم. پسری نبودم که با خنده ی دختری جو گیربشم یا دل ببازم 

ولی اون روز تو منو روانی کردی 

انقدر محوت شده بودم که تصمیم گرفتم دنبالت بیام 


میخواستم بیینمت هر جور که شده! دوستم میگفت دیوونه شدی ولی من حرف گوش نمیدادم فقط تورو میخواستم  


وخوته تونو یاد گرفتم و صبح زود اومدم اونجا رفتی باشگاه هر حرکتی که ازت میدیدم بیشتر جذبت میشدم.


بعد از دو روز رفتم برگشتم تهران اما دلم پیش تو بود اما بعد یه ماه بازم برگشتم پیش تو 

نمیتونستم تحمل کنم دوریتو...

ماها کارم اومدن از تهران به سنندج بود 


نفسی گرفت و من شوکه به حرفاش نگاه میکردم. 


ادامه داد : احمدو میشناختم واسم کار میکرد پسرخوبی بود طی یه اتفاق باهم صمیمی شده بودیم ، همیشه باهم بودیم 


تو یکی از سفرا اونم باهم اومد تهران ... اومدنی که سالهاست خودمو لعنت میکنم چرا با خودم اوردمش


اومدیم و من به بهانه یه چیزی وارد محله تون شدم میدونستم که صبحا زود میری باشگاه 

نمیخواستم به احمد بگم که بخاطر یه دختر اومدم اینجا 


نمیخواستم کسی از موضوع خبر دار شه! سرساعت همیشگی اومدی بیرون 

تیپ اسپرت و مثله همیشه خوشگل بودی 

بازم محوت شدم و تو بیخیال از جلوم رد شدی وقتی به خودم اومدم دیدم احمد هم داره به تو نگاه میکنه


اولش گفتم عادیه اشکال نداره 

اما با حرف بعدیش بدجور اعصابم خورد شد 


_چه دافیه پسر

Report Page