96

96


#عشق_سخت 

#۹۶

لبخند مغرورانه و سنگینی زد و گفت 

- آفرین دختر خوب ... یاد گرفتی ها 

نگران گفتم

- من که کار اشتباهی نکردم ؟

مهرداد پاکت دساشو گذاشت رو میز و نشست

مشغول باز شدن بسته شد و گفت 

- با من لج میکنی ! پس باید تنبیه شی

نگاهم کردو گفت

- لخت شو دیبا تا عصبانی تر نشدم

شروع کردم به لخت شدن و گفتم

- کی لج کردم؟

- خودت میدونی ... دفعه آخرت باشه بهت میگم کاری کنی بهنونه الکی میاری!!!

میدونستم منظورش اون نه ای بود که گفتم.

اما فکر نمیکردم بخاطر اون نه ! بخواد منو تنبیه کنه! 

بسته جلوش رو کامل باز کرد 

یه بند چرمی داخلش بود با چندتا وسیله شبیه دیلدو 

کامل لخت شده بودم

مهرداد یکی از اونا که شبیه دیلدو کوچیک بود رو برداشتو گفت 

- این مال مقعده ... ببین قطرش کمتره 

سر تکون دادم 

چیزی که شبیه ژل بودو ریخت رو اوک دیلدو 

با دست روش مالید تا همه جاشو بگیره و گفت

- بیا اینجا خم شو 

خشک ایستادم 

نه!

پشتم نه!

مهرداد با اخم نگاهم کردو گفت

- بیا دیبا وگرنا جای این خودمو پشتت باید تحمل کنی

دلم پیچید

مهرداد قشنگ دوبرابر این دیلدو بود 

اما مک درد داشتم

با قدم لرزون رفتم سمتشو گفتم

- مهرداد

داد زد

- خم شو دیبا...

اصلا نفهمیدم دارم چکار میکنم 

کنارش خم شدم سریع و دستمو گرفتم به دسته کاناپه

مهرداد به باسنم دست کشید

یه پامو بلند کرد رو کاناپا گذاشت 

خیسی جلومو کمی به مقعدم مالید و دیلدو فشار داد پشتم

کل بدنم شروع کرد به لرزیدن 

نالیدم که داد زد

- صدات در نیاد که بدتر میکنم

لبمو گاز گرفتم و مهردا تا انتها دیلدو فشار داد

فکر کردم دیگه تموم شد

اما یهو دکمه ای رو زدو دیلدو شروع به لرزیدن کرد

Report Page