96

96

hdyh

اونم نتونست

خیره شدم به مالیا 

به صورت زیباش

به صورت بی حرکتش 

ساکت بود

ساکت تر از همیشه

نیک رفت 

هنچنان کنار مالیا بودم 

حرفی نداشتم بهش بگم

دست مالیا توی دستم بود

نگاهی به طراف کردم 

مالیا رو از اینجا میبرم 

نیک نیومده بود هنوز 

شاید پیش آتنا بود 

بلند شدم و مالیا رو بغل کردم

باید تو خونه خودمون باشیم 

آروم گذاشتمش روی تخت 

کنارش دراز کشیدم 

پتورو روی هردومون کشیدم 

سرمو روی سینش گذاشتمو دستمو دورش حلقه کردم 

چقدر دوست داشتم الان دست مالیا رو توی موهام حس کنم

-مالیا دلم برای صدات تنگ شده 

سکوت...

-مالیا دلم برای خجالتات تنگ شده

بازم سکوت...

-مالیا من حتی اونقدری باهات نبودم که دلم برای چیزای زیادی ازتو تنگ بشه مالیا دلم برای خودت تنگ شده برای بوت برای لمست برای نگاهت برای چشمای زیبات

مالیا رو به خودم فشردم

-دوستت دارم برگرد


Report Page