95

95


#عشق_سخت 

#۹۵

مهرداد مشاور من بود

قرار بود کمکم کنه این نیاز جنسی غیر قابل کنترلمو آروم کنم

قرار بود کمکم کنه دیگه خود ارضایی نکنم! 

درسته کمکم کرد اینارو بزارم کنار!

اما کمکش این بود که الان لخت رو تختش دراز کشیده بودم برای یه رابطه

اونم رابطه ای طبق میل اون 

همراه با درد من و البته لذت!

اما واقعا این چیزی بود که من میخوام؟

یا اگه باز بزارمش کنار اتفاق مشابه محمد تکرار میشه 

تو این افکار بودم که مهرداد اومد 

یه دستمال مرطوب برداشت و گفت

- باید برم ...

هنگ نگاهش کردم

شکلات بین پامو تمیز کرد

دلم انگار مچاله شد 

خواستم صاف بشینم 

اما نذاشت و گفت 

- وقت برای خوردنت نیست اما برای کردن که هست 

با این حرف زیپشو باز کردو بدون هیچ ملایمتی واردم کرد

زودتر از انتظارم به اوج رسیدو خودشو عقب کشید . 

درسته دو بار منم ارضا شده بودم اما حس خوبی نداشتم 

لباسشو مرتب کرد

بین پامو خشک کرد 

لباس هامو داد بهمو گفت 

- بدو

حرفی نزدم

سریع لباس پوشیدم

تا دانشگاه حرفی نزدیم

موقع پیاده شدن گفت

- تا جند میمونی؟

- کلاس ندارم زنگ میزنم با بابا تا برم خونه

- نه... بمون تا ۴. من شاید کارم تموم شه بیام دوباره دنبالت

سر تکون دادم

رفتم نماز خونه 

حس بدی داشتم و این حس بد هی تشدید میشد

ضعف داشتم اما نا نداشتم برم سلف

حس میکردم مهرداد داره از من استفاده میکنه و به زودی مثل یا تیکه آشغال پرتم میکنه

اما نمیدونستم باید چکار کنم 

پول هم نداشتم برای یه مشاور دیگه رفتن

تو دانشگاه هم که مشاورش فقط گزارش میداد با خانواده 

واقعا نمیدونستم چکار کنم 

با زنگ گوشیم به صفحه اش نگاه کردم

مهرداد بود

جواب دادم و گفت

- بیا جلو در 

ساعت ۱ بود 


بابا ۴ میومد دنبالم

سه ساعت وقت داشتیم 

بلند شدم و رفتم جلو در دانشگاه 

مهرداد بیرون‌ماشین ایستاده بود

داشت سیگار میکشید 

بهم اشاره کرد بشینم

سیگارش که تموم شد خودشم سوار شد و گفت 

- میتونی به بابات بگی دیر تر بیاد؟

- نه حوصله دعوا جدید ندارم

میتونستم بگم اما چون مهرداد صبح منو گذاشتو رفت دوست داشتم منم نه بیارم.

مهرداد زیر لب گفت 

- باشه ... یه کارش میکنم‌

- چیو؟

جواب نداد

سکوت تو مسیر کلافه ام میکرد

اما گویا مهرداد راحت بود

اون با اینکه مشاور بود و همه میرفتن پیشش حرف میزدن خودش امد اهل حرف زدن نبود

شایدم از بس شنونده بود حس حرف زدن نداشت ! 

رسیدیم خونه اش دوباره

از صندوق عقب یه پاکت برداشت و رفتیم بالا 

خواستم برم اتاق لخت شم که مهرداد گفت

- وایسا ... همینجا لخت شو 

با تردید به مهرداد نگاه کردم و پرسیدم

- میخوای تنبیه ام کنی؟

Report Page