93

93


93

عاشق کردن کیت سخت نیست

مطمئنم از پسش بر میام 

داستان از زبان کیت :

تو خواب و بیداری بودم

مدام خواب بابا و مامانو میدیدم که تو عذاب بودن

از خواب میپریدمو دوباره چشم هام که گرم خواب میشد این اتفاق تکرار میشد 

اینبار اما با نوازش موهام این کابوس سیاه از ذهنم دور شد

ناخداگاه لبخند زدم

صدای آشنایی گفت 

آروم باش کیت فقط خوابه 

لب زدم

- یه خواب بد 

بوسه گرمی رو پیشونیم نشست 

تو گوشم گفت

- میخوای ذهنتو خالی کنم

انقدر خسته بودم که نمیفهمیدم کیه 

فقط هممم گفتمو بوسه های گردمش رو گردن و کتفم نشست 

پیراهنمو باز کردو دستش سینه هامو لمس کرد که از خواب پریدم

انتظار داشتم این لمس و این صدا غیب شه

اما با دیدن بوروس که بالای سرم بود و مشغول بوسیدنم هنگ کردم

ناخداگاه خواستم از بغلش کنار برم

اما کنار نرفتو زبونشو به نوک سینه ام کشید

هم تحریک شدم.هم عصبانی 

کلافه گفتم

- بسه بوروس کارت دارم

با تعجب سرشو عقب بردو گفت 

- کیت ... خوبی؟ 

تقریبا هولش دادم کنارو گفتم

- نه ... خوب نیستم... پدر و مادرم کجان ؟ قرار بود بری دنبال اونا 

از قیافه اش پیدا بود خورده تو ذوقش و گفت 

- افرادم دنبالشونن

با عصبانیت گفتم

- کافی نیست ... دنبالشون بودن کافی نیست من ادنارو اینجا میخوام.یهو اخم های بوروس تو هم رفت

بلند شدو ایستادو گفت

Report Page