93

93

-------

نگاهش بین لبامو چشمام در حال چرخش بود که دستام رو روی سینه اش گذاشتمو هلش دادم .

+ از روی من بلند شو عوضی 

بدون این که ذره ای ازم فاصله بگیره لبخندی زد و با ولع شروع به خوردن و گاز گرفتن لبام کرد .

هرچی تقلا میکردم تا مانع بوسیدنش بشم بی فایده بود و تام بدون این که لحظه‌ای متوقف بشه لبامو مک میزد و با لذت میخورد .

گریه هام هر لحظه بیشتر میشد و چشمامو بسته بودم تا تو چشمای تام نیفته اما با گازهای محکمی که از لبام میگرفت چشم ها از درد باز میشدن و لذت بردن اون عوضی رو می‌دیدم .

به قدری وحشیانه لبامو میخورد که لبهام متورم و بی حس شده بودنو مزه‌ی خونو تو دهنم احساس میکردم .

دیگه داشتم از هوش می‌رفتم که تام لبهام رو رها کرد و به سمت سینه هام هجوم برد .


با ولع سیــ.ــنه هام رو مک میزد و تو دهنش باهاشون بازی میکرد .

از حس خیسی سینه هام و مک زدن های تام حالم داشت بهم میخورد ...

با تمام توانم سعی میکردم از روم بلندش کنم اما تمام وزنش رو روم انداخته بود و نمیذاشت حتی ذره ای تکون نمیخورد .


با صدایی که از بغض میلرزید خواهش میکردم ولم کنه اما انگار گوش هاش چیزی نمیشنید !

با لحن مملو از شهو.ت نزدیک گوشم گفت ؛

_ نمیدونی چقدر دلم برای صدای

 نــــ.ـاله هات تنگ شده بود .

+ تو یه آشغال پس فطر...

حرفم تموم نشده بود که با دستش دو طرف لبمو گرفت و گفت :

 _ هیس نمیخوام جز صدای ناله هات چیزی بشنوم .

با نفرت نگاهش کردم که شروع به 

گاز گرفتن سینه هام کرد و همزمان شورتک و شورتم رو باهام پایین کشید .

با دیدن واژنم چشماش برقی زد و جووونی گفت که آب دهنمو توصورتش پرت کردمو گفتم :

+ تقاص کاراتو میدی عوضی نمیزارم این کارت بی جواب بمونه.

از حرفم قهقه ای زد و بعد از پاک کردن صورتش با لحن جدی گفت :

 _اگه یبار دیگه این کارو کنی دست و پاتو می‌بندم و پایه‌ی صندلی رو میکنم تو واژنت .

دهنمو باز کردم چیزی بگم که دستشو روی دهنم گذاشت و لباسم رو تو تنم جرداد و با یه تیکه از لباسم دهنم رو بست .


اشکام روی گونه هام می ریخت و چشمام از شدت گریه می‌سوخت اما تام بی توجه به حال خرابم دستشو روی واژنم کشید و انگشتشو داخلم فرو کرد .


از درد چشمامو بستم که تام بدون این که از روم بلند شه شروع به دراوردن لباس و شلوارش کرد .

مردونگیش حسابی بزرگ شده بود و از سرش چند قطره مایع بی رنگ بیرون ریخته بود .

بدون معطلی پاهامو از هم جدا کردو مردونگیشو وسط پاهام گذاشت و شروع کرد به بازی کردن .


وحشیانه تمام مردونگیش رو واردم کرد و شروع کرد به تلمبه زدن ...


جوری تلمبه میزد که مردو*نگیش تا انتها واردم میشد و از درد نفسم می‌رفت .

از شدت درد به ملافه چنگ میزدمو 

با دستم سعی میکردم مانعش بشم اما تام غرق لذت بود و بی وقفه تلمبه میزد...


اشکهام خشک شده بود و داشتم زیرش جون میدادم !

دیگه نمیتونستم مقاومت کنم و دست هام شل شدنو مثل یه مرده که فقط نفس می‌کشید زیر تام بودم .

نمیدونم چند دقیقه گذشته بود که اه مردونه ای کشید و ، مردو*نگیشو بیاره از واژنم خارج کرد و تمام آبشو روی سینه هام خالی کرد ...


با چشمای نیمه بسته ام به تام خیره شده بودم که نفسشو بیرون داد و کنارم‌ دراز کشید.


میخواستم از سرجام بلند شم ، به سختی روی تخت نیم خیز شدم که چشمام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم .



Report Page