92

92


#کوازار

#۹۲

همه برگشتیم سمت ساتی 

خیلی خشک و جدی این حرف زد و با قدم های مصمم به سمتمون اومد

رابین گفت

- تو نمیتونی با بنیامین رد شی!

آترین گفت

- حتی اگر رد شی نمیتونی برگردی بیرون!

وقت نبود!

همین الانم ممکنه دیر شده باشه !

به ساتی و این بحث توجه نکردم.

به صفحه پورتال نگاه کردم که گفت

- من یه بار قبلا رد شدم و اومدم بیرون ! پس بازم میتونم ؟

بنیامین و آترین هر دو با شوک گفتن

- چی؟!!!

منم نمیتونستم شوکم رو مخفی کنم 

با همون شوک و تعجب برگشتم سمتش!

پس این انرژی دور ساتی دلیلش این بود!

برای همین بود که صبح انرژیی دور ساتی نبود و عصر غرق انرژی بود!

ساتی از پورتال رد شده بود و تو دنیای ما قدم گذاشته بود ! 

با عصبانیت نگاهش کردم تا خشمم رو سرش خالی کنم

اما کنارم ایستاد

دستش رو روی شونه دیگه بنیامین قرار داد و گفت 

- وقت برای عصبانیت تو نیست سام !

قبل اینکه بگم تو اشتباه کردی رد شدی و نمیذارم دوباره اشتباه کنی دیگه اثری از ساتی و بنیامین نبود 

منتقل شده بودن به دنیای ما! 

اونم انتقال کامل و سریع! 

برای اولین باز تو عمرم انقدر شوکه بودم

رابین با شوک اومد سمت صندلی

به جای خالی ساتی و بنیامین دست زد و گفت 

- کا ...کامل رفتن ! 

نفسمو با حرص بیرون دادم

آره ... کامل رفتن ... فقط امیدوارم بتونن کامل هم برگردن

نفسمو با حرص بیرون دادم و آترین گفت

- ساتی نمیدونه باید چکار کنه! قبل اینکه براش توضیح بدیم رفت !

منو رابین هم زمان لب زدیم

- لعنتی ...

حق با آترین بود 

باید میرفتم دنبالش 

اینجوری بنیامین صد در صد از دستمون میرفت !

رو به آترین گفتم

- پورتال تقویت کن باید برم هر دو برگردونم 

آترین تکون نخورد. فقط نگاهم کرد

با عصبانیت داد زدم

- این دستوره ... پورتال تقویت کن منم باید رد شم 

آترین به نشونه نه سر تکون داد

یه قدم عقب رفت و گفت 

- من نافرمانی میکنم اماکاری نمیکنم که تورو از دست بدیم 

رابین هم با صدای غمگین و آرومی گفت

- رئیس ... تو نباید بری ...

نفس هام از خشم عمیق و کشدار شده بود.

چرا نمیفهمیدن؟

من مقصر این سقوطم! 

اگر تاوانی باشه مال منه 

داد زدم 

- انرژی پورتال تقویت کنید وگرنه خودم به تنهایی اینکار رو میکنم!

Report Page