91

91

سلام

سلام عزیزای دلم صبحتون بخیر امروز تا ۲۴ساعت رمان دیدار اول صحرا و هوس شبانه شامل تخفیف میشن اگه تمایل به خرید فایل کاملشون دارید زودتر اقدام کنیدو به کانال زیر برای خرید سر بزنید👇

https://t.me/hotnovels

.هوا داشت روشن میشد که چشمام روی هم افتاد و

تونستم یکم بخوابم

اما چه خوابی 

پراز کابوس 

پراز صدای بابک 

پراز ترس 

باسردرد وحشتناک بیدار شدم و به ساعت نگاه کردم سه ساعت خوابیده بودم 

تواینه به خودم نگاه کردم صورتم رنگ پریده بودم و بدتر از همه کبودی زیرگلوم بود 

لباسامو برداشتم و رفتم توحمام 

اب داغو باز کردم زیرش نشستم 

انقدر داغ بود که احساس میکردم پوست سرمو داره اتیش میگیره 

حوله رو دورم پیچیدم و اومدم بیرون 

مامان اومدداخل اتاق و گفت

-...بیدار شدی خوبی 

+...اوهوم 

چند ثانیه بینمون سکوت شدو مامان و گفت

-...داییت با بابک و بابات رفتن شهرستان نمیدونم باهاش چیکار میکنن و به خانوادش چی میگن

نفس عمیق کشیدم و زیر لب خداروشکر کردم

+...خیلی بد بود بره بدرک 

کبودی گردنمو نشونش دادم و گفتم

+...ببین باهام چیکار کرد ! میخواست بهم تجاوز کنه 

بغضمو قورت دادم و مشغول خشک کردن موهام شدم 

ظهر مامان رفت تواتاقشون که بخوابه حامد بالا بود اروم رفتم بالا و وارد اتاقش شدم 

با دیدن من باتعجب اومدسمتم و منو کشید توبغلش 

سرمو روی سینش گذاشتم و بی اختیار اشکام راه افتاد 


روی تختش نشست و منو روی پاهاش نشوند کل صورتمو پشت هم میبوسید و فقط میگفت ببخشید تقصیر منه 


امااین حرفا کلمها منو اروم نمیکرد 

کبودی گردنمو دیدو گفت

-...دلم میخواد کل تنتو کبود کنم که رد اون عوضی بینشون گم شه

Report Page