91

91


#کوازار

#۹۱

بنیامین رو با اون صورت و لباس خونی روی صندلی جلو مانیتور مخصوص گذاشتم

دستمو رو صفحه کشیدم

این صفحه فقط شبیه یه مانیتور بود

اما در واقع یه تونل انرژی به دنیای ما بود 

بنیامین بیهوش بودو به تنهایی نمیتونست رد بشه

باید یکی اونو از پورتال رد میکرد 

دستمو رو شونه های بن گذاشتم و پورتال روشن شد

دنیای غرق مه و نور ...

حس دلتنگی قلبمو فشرد 

نفس عمیق کشیدم و تمرکز کردم

تصویر خودم و بنیامین اون سمت ظاهر شد

خوستم چشم هامو ببندم تا عبور کنیم که چیزی محکم به تنم کوبیده شدو یه قدم کنار رفتم.آترین جای من ایستاد

شونه های بن رو گرفتو گفت

- من میرم 

سریع بازوشو گرفتم و کشیدم

هر دو با خشم و عصبانیت به هم نگاه کردیم.آترین گفت

- بسته تو یه بار عذاب کشیدی دیگه نمیذارم عذاب بکشی 

هر دو بازوش رو گرفتم و تقریبا سرش داد زدم 

- آخرین بارت باشه به کار من دخالت کردی

تقریبا هولش دادم کنار تا دوباره پشت بنیامین وایسم 

اما اینبار رابین زود تر از من ایستادو گفت

- برادر منه پس خودم میرم

با ضربه دستم رابین هم عقب پرت شد

اما برگشت سمت من 

ول کن نبود ...

آترین داد زد 

- بس کنید ... هر سه میریم 

مکث کردم

برگشتم سمت آترین و گفتم

- رد شدن از این پورتال برای ما یه قانون شکنی بزرگ با یه تاوان بزرگتره ! شما بخاطر اشتباه من رو زمین هستین ! پس منم که باید تاوان بدم .

دستمو گذاشتم رو شونه بنیامین که صدای ساتی خشکم کرد

- چرا من رد نشم ؟ برای من که تاوان نداره!

Report Page