90

90


سلان دوستان چون پارت عکسی ۸۸ و ۸۹ برا همه لود نشده بود

امروز سه تا پارت میزارم که دوتاش تکرار قبلیه و پارت ۹۰ جدیده


88 

رفتم رو تراس  

جمعیت زیادی هنوز اون پائین بودن 

نمیدونستم باید چکار کنم. حالم از خودم بهم میخورد 

از خودم که اینهمه سوال بی جواب داشتمو نمیتونستم حقمو بگیرم 

نمیتونستم کمترین حقم که دونستنه رو بدست بیارم  

در کمدو باز کردم 

باید میرفتم 

شاید رفتن من عثمانو سر عقل بیاره  

لباس هامو بیرون آوردم 

یه شلوار جین و تیشرت پوشیدم 

موهامو پشت سرم بستم و یه کوله برداشتم 

پاسپورت و مدارکم رو داخل کوله گذاشتم و یه دست لباس یدک برداشتم . من راه مخفی رو بلد بودم. حالا وقت رفتن بود  

در مخفی باز کردمو آروم وارد راهرو مخفی شدم 

اگه خوش شانس باشم سوئیچ یکی از ماشینا پائین هست تا با اون برم  

اگر نه میتونم از در برم بیرون و یه ماشین کرایه کنم تا فرودگاه 

لعنت بهت هانا این سه سال چرا زبان عربی درست حسابی یاد نگرفتی .  

با این افکار رسیدم به انتهای راهرو . اما دری که سری پیش بود اینجا نبود 

حتما راهو اشتباه رفته بودم 

برگشتم و اینبار سعی کردم بهجای افکار تو سرم به مسیر تمرکز کنم . 

بلاخره در اون گاراژ لعنتی رو پیدا کردم 

بدون سر و صدا درو باز کردم  

نور سالن چشم های منو که به تاریکی عادت کرده بود حسابی کور کرد 

چند بار پلک زدم تا مطمئن شم دارم درست میبینم  

عثمان اون جلو بود 

کنار در خروج گاراز  

در حالی که اون پسر بچه کنارش بود و ... 

اون زن... اون زن ...  

مادر اون بچه ... 

تو بغل عثمان بود ... 

89 

شوکه و خیره به این صحنه ایستادم 

چطور... چطور چنین چیزی ممکنه ... 

این زن ... این زن کی بود بغل شوهر من ... 

نتونستم حرفی بزنم . تکون بخورم حتی درست فکر کنم 

فقط ایستاده بودم که عثمان برگشت سمت من 

با دیدن من چشم هاش گرد شدو ابروهاش بالا پرید 

اون زن هم متوجه من شدو از آغوش عثمان فاصله گرفت 

به صورتش نگاه کردم 

چشم هاش اشکی بود 

اما چیزی از زیبائیش کم نمیکرد  

به عثمان نگاه کردم که اومد سمتمو گفت  

- تو اینجا چکار میکنی هانا ؟ 

با عصبانیتی که یهو تو وجودم شعله کشید به سمت در رفتمو گفتم  

- دارم ترکت میکنم عثمان... کاری که باید زودتر میکردم 

بازومو گرفتو عصبانی گفت  

- بیخود... برگرد اتاق باید صحبت کنیم 

دستمو از دست عثمان بیرون کشیدمو داد زدم 

- بسه... من هیچ صحبتی ندارم... من میخوام برم ... 

- نه تا قبل از اینکه حرف بزنیم نمیشه  

پوزخند زدم 

خودمو عقب کشیدمو گفتم  

- قبل از اینکه اون عمه دیوانه ات یه بار دیگه سعی کنه منو تو اون زیر زمین زندانی کنه چی؟ قبل این میشه ؟ یا قبل از اینکه یه زن دیگه رو بغل کنی ... ها ؟ پسرتو بغل کردی ؟ 

چشم های عثمان غرق عصبانیت شدو گفت  

- عمه ام خواست چکار کنه ؟ 

پوزخند زدمو گفتم  

- خودت داری چکار میکنی ؟ 

انگار تازه متوجه قسمت دوم حرف من شد . چشم های عصبانیش از خشم سرخ شدو رگ پیشونینش بیرون زد . تقریبا داد زد  

- دفعه آخرت باشه به من اینجوری توهین کردی هانا  

90 

باید از این دادش میترسیدم  

اما بدون ترس کوبیدم تخت سینه اش و گفتم  

- تو هم دفعه آخرت باشه سر من داد زدی ... عوضی  

اومدم رد شم که مچ دستمو گرفت  

چنان محکم که نفسم رفت  

منو کشید سمت خودش  

آروم و با نفس های بریده بریده گفت  

- برگرد اتاق هانا ... وگرنه مچ دستتو تو دستم خورد میکنمو خودم برت میگردونم  

با این حرف در گاراژ بسته شد  

ریموتو به من نشون دادو تو جیبش گذاشت 

نفسم از درد بند اومده بود  

دستمو رها کردو گفت  

- اون پسر بچه ... برادر ناتنی منه ... اون زن ... آیه است... زنی که همسر موقت پدرم بود اما عموم با تهمت اونو از عمارت بیرون کرد ... حالا من باید قبل از اینکه عموم بتونه به این مادر و پسر آسیب بزنه اونارو به پدرم نشون بدم . میفهمی چی میگم  

شوکه به عثمان نگاه کردم  

یعنی داشت حقیقتو میگفت ؟ 

عثمان نفسشو با حرص بیرون دادو گفت  

- هانا... برو اتاق... قضیه مرگ و زندگیه ... بزار حلش کنم بعد صحبت کنیم  

عصبی گفتم  

- نمیرم ... من جائی نمیرم ... اگه سمیه نرسیده بود معلوم نیست من چه حال و روزی داشتم. من حاضر نیستم یه لحظه دیگه تو اون عمارت بمونم  

عثمان عصبانی نگاهم کرد 

منم با همون جدیت نگاهشو پس دادم 

کلافه دستی برد تو موهاشو گفت  

- باشه .. بمون اینجا ... 

با این حرف برگشت سمت اون زن و پسر بچه و به عربی چیزی گفت . گوشیش رو بیرون آوردو مشغول صحبت شد  

این رمان بصورت رایگان روزانه در کانال موج قرار میگیرد . فایل نهایی رایگان نیست و اختصاصی کانال رمان های خاص میباشد. سایر نسخه ها بدون رضایت نویسنده و دزدی است  

عصبی به سمت صندلی های مکعبی کنار سالن رفتم . رو یکی نشستمو سرمو بین دستم گرفتم که با صدای آیه جا خوردم. چون به انگلیسی خوبی گفت  

- معذرت میخوام باعث آزار شما شدم

Report Page