88
#کوچولو_دلربا
#۸۸
فقط به ماریا نگاه کردم
از من دور شد و گفت
- آره آره یادت بود برای همین یه دختر لخت تو آشپزخونه ات میگشت!
مکث کرد
شاکی گفت
- خدای من نیک ... من ازت خیلی ناراحتم
با این حرف قطع کرد
چمدونش رو گرفت
با عجله رفت سمت راهرو اتاق ها و گفت
- مزاحم من نشو
ابروهام فقط رفت بالا
خدای من
این دیگه چه جورش بود
آهی کشیدم
صدای خاموش شدن ماشین اومد
لباس هام رو برداشتم و با وجود نم دار بودن شلوارکم رو پوشیدم
پیراهن نیک رو بیرون آوردم
خواستم تاپ هم بپوشم که صدای افتادن چیزی اومد
شوکه برگشتم سمت صدا و تاپ رو گرفتم جلو خودم
ماریا بود
بطری آب و ظرف غذاش رو از رو زمین برداشت
با حرص گفت
- میشه هر جای خونه لخت نشی!؟
ابروهام رفت بالا تر و گفتم
- من باید ناراحت شم که منو دیدی ! نه تو!
نگاهم کرد
چشم هاش انگار رنگ شهوت داشت
عصبانی گفت
- میشه بری اتاقت ؟ اون لباس لعنتیت رو هم بپوشی!
با نگرانی وسایلم رو گرفتم و برگستم اتاق
در رو بستم.قفل هم کردم
نگران دنبال گوشی مخفی که نیک گفت گشتم و سریع شماره نیک رو گرفتم
قبل اینکه من چیزی بگم نیک گفت
- الو... دلا ... خوبی؟
- آره ... اما این دختر عجیب کیه؟ حس خوبی به نگاهش ندارم!
نیک آروم گفت
- خداروشکر ... اون ماریا دختر خاله منه ! اون همجنسگراست دلا اما نگران نباش تا تو چیزی نخوای کاری نمیکنه
دهنم باز موند
اوه خدای من
پس بگو چرا اینجوری به بدنم نگاه میکرد
آروم گفتم
- یعنی من الان اونو تحریک کردم؟
۷۰ #پارت از اینجا جلوتره. یعنی ۲ ماه جلو تره کانال حق عضویتی . هزینه اش فقط ۱۸ هزارتومنه . همین الان میتونید عضو شید و کلی پارت جلو تر بخونید . رمان اونجا روزی ۲ پارته 😍👇👇