روایت ضیا نبوی از بازداشت خود در اسفند ۹۸
انجمن اسلامی دانشجویان آزاداندیشهمان روزی که برای بازداشت من آمدند، به آنها گفتم که تب دارم و مشکوک به کرونا هستم. اما اول جدی نگرفتند و گمان کردند که الکی میگویم، ولی به هر حال هنگامی که یکی از آنها جلو آمد و تب مرا چک کرد، متوجه شدند که شرایط جدی است و طی تماسی با بازپرس، یک دستور کتبی برای فرستادن من به بیمارستان و همچنین گرفتن تست کرونا از من صادر شد. در نتیجه ابتدا مرا مستقیم به بیمارستان بقیةالله بردند تا یک پزشک عفونی مرا معاینه کند. جالب اینکه اصرار داشتند نام اصلی خود را در بیمارستان فاش نکرده و خود را به اسم دیگری معرفی کنم تا پروندهای در بیمارستان برایم ثبت نشود. این خواسته آنها کاملا غیرقانونی بود و به همین علت قبول نکردم و اصرار کردم که با نام واقعی خود در بیمارستان پذیرش شوم و همین باعث شد که بحثی بین من و مامورها در آنجا شکل بگیرد و و در نهایت حرف من غالب شود. پس از معاینه، به خواست دکتر یک عکس معمولی از سینهام گرفته شد و یک آزمایش خون هم از من گرفتند و تمام! پایان خدمات پزشکی من همانجا بود؛ البته دکتر برایم تعدادی دارو تجویز کرده بود و همان روز اول دوتا قرص آنتیبیوتیک و یک قرص سرماخوردگی به من دادند و من هم خوردم؛ اما تا ۴۸ساعت بعد، دیگر نه خبری از قرص و دارو بود و نه تعهدی از سمت آنها مبنی بر تحویل به موقع داروهایم به من، حس میشد. بعد از دو روز که باز هم ناقص و مختصر برایم دارو آوردند، دیگر مصرف آنها را نپذیرفتم، چرا که به هرحال برای مصرف دارو، باید آنها را مستمر و مرتب خورد و چون میدانستم که خبری از دادن منظم داروها به من نیست، قبول نکردم. هرچند که قسمت بد ماجرا، دارو نبود؛ مسئله این بود که با وجود حال جسمانی وخیم، ضعف شدید و تب و لرز زیادی که داشتم، دیگر هیچ رسیدگی پزشکی برایم صورت نگرفت، حتی یک نفر فشار خون و یا تب مرا دیگر اندازه نگرفت و تنها با اعلام منفی بودن تست کرونایم، مرا به بازداشتگاه تحویل دادند.
▫️فردای روز بازداشت که پیش بازپرس رفتم، همه این مسائل را به او گفتم. به او گفتم که من مریض هستم و حال جسمی خود را توصیف کردم. تاکید کردم که حتی اگر طبق ادعای پزشک، آنفلوآنزا هم داشته باشم، حداقل باید در طول روز چندبار مایعات گرم بخورم و یا دست کم جوراب و لباس گرم داشته باشم تا از سرما نلرزم. خود بازپرس هم که میدید راست میگویم، همه این مسائل را به صورت کتبی در پروندهام نوشت و از بازجو و کارشناسان خواست تا همه چیزهایی را که احتیاج داشتم، برایم تامین کنند. اما وقتی به بازداشتگاه برگردانده شدم، هیچکدام رعایت نشد. بدتر از همه این که من پاهای حساسی دارم و سرما از طریق پا به بدنم نفوذ میکند. از روز اول بازداشت تا روز آخر آن هم روزی چند بار به مسئولان زندان میگفتم که باید جوراب به پا کنم، اما آنها حتی زمانی که مرا برای بازپرسی از بازداشتگاه به اوین میبردند، از برآورده کردن این نیاز ساده دریغ میکردند و با یک دمپایی و یک پارچه شلوار نازکِ بازداشتگاه، مرا اعزام میکردند و من در تمام مسیر از سرما میلرزیدم. اگرچه نمیتوانم این عمل آنها را عامدانه و از روی قصد و نیت بدانم، اما این بیتوجهی و سهلانگاری آنان، به هیچ وجه برای من توجیه شده نیست. شاید هم همین سهلانگاری، بخش زیادی از چالشهای من با آنان را باعث میشد. بعد از این ماجرا، وقتی آزاد شدم، شنیدم که در رسانهها گفته شده که ماموران به دلیل بیماریام از من بازجویی نکردند، اما این طور نبود که آنها برای من دلسوزی کنند و اتفاقا با تهدیدم، اصرار بر بازجویی گرفتن داشتند. خودِ من به علت فقدان شرایط و امکانات اولیه و اینکه اجازه تماس تلفنی با خانواده به من داده نشده بود، بازجویی ندادم. اصلا دعوای ما هم از همینجا شروع شد. خلاصه این که بازداشتگاه از لحاظ امکانات پزشکی و درمانی واقعا افتضاح بود و تبعات بدی به همراه داشت؛ مثلا خود من با این که کم پیش میآید که مریض شوم، اما در بازداشتگاه طوری بیمار شدم که تا یک ماه درگیر آن بودم. این موارد در رابطه با شرایط پزشکی بود.
▫️شرایط بند عمومی به جمعیت بند و تعداد حمامها بستگی دارد. هیچ قاعده و قانونی درباره زمان استحمام وجود ندارد. در سرویسبهداشتی مایع شوینده مختص به عموم زندانیان بود، اما تهیه بقیه شویندههای بهداشتی، بر عهده زندانیان است. بعد از اپیدمی شدن کرونا هم تا جایی که اطلاع دارم و از دکتر میثمی که در زندان رجایی شهر زندانی است، موقع تماس تلفنی پرسیدم، الکل و مواد ضدعفونیکننده در اختیار زندانیان قرار نگرفته است. امکانات بهداشتی که در اختیار زندانیان قرار داده میشود، بستگی به آن زندان دارد. در بعضی از بازداشتگاهها سرویس بهداشتی داخل سلول قرار دارد و در بعضی بازداشتگاهها، مانند بازداشتگاه اهواز، این طور نیست و باید از مامور بخواهی تا تو را به سرویس بهداشتی برساند. اما در مورد بیماریهای واگیردار باید زندان را از بازداشتگاه تفکیک کرد. در انفرادی وضعیت نسبتا خوب است، اما در بند عمومی شرایط بسیار ترسناک است. تصور ما از محیط زندان از زندانهایی که در فیلمها دیدهایم، سرچشمه میگیرد؛ اما این طور نیست. زندانها در ایران بسیار شلوغ و متراکماند. اتاقها معمولا، ۲۰ یا ۳۰ نفره است و اکثر زندانیها در روزهای اول کفخواباند؛ یعنی تختی برای خوابیدن ندارند. در چنین شرایطی که آدمها نفس به نفس باهم زندگی میکنند، احتمال سرایت بیماری بسیار بیشتر است. خود من دو روز آخر در بند عمومی و همراه زندانیانی بودم که تازه بازداشت شده بودند. در بین آنها افراد معتاد و سارق و زورگیر هم بود و این عدم تفکیک، وضعیت را ترسناکتر میکرد. با وجود این که زندان یک محیط بسته است و ویروس به سختی وارد آن میشود، اگر این اتفاق بیافتد نتیجه بسیار وحشتناک است. مثلا وقتی یک نفر در زندان به آنفلوآنزا مبتلا شود، به سرعت اپیدمی میشود و اکثر زندانیان به آن مبتلا خواهند شد.
▫️در مورد عملکرد رسانهها و اینکه اصلا پوشش خبری و نوع بازتابها چگونه بود و چه تاثیری داشت، باید بگویم که به نظر من کار رسانهای دقیق، خوب و وفادارانه، بسیار تاثیرگذار است. این که شما واقعیت را بدون کم و کاست بگویی، اثر بازدارنده در اعمال زور طرف مقابل دارد. این راست گفتن از این نظر مهم است که اگر تو پروپاگاندا یا بزرگنمایی کنی، آنها احساس میکنند که واکنش تو ربطی به رفتار آنها ندارد و فرقی ندارد که خوب رفتار کنند یا بد؛ چون تو کار خودت را میکنی. بنابراین ابزار کنترل، کنترلگری و نظارت را از تو سلب میکند. این به نظر من خیلی نکته مهمی است که ما در بازداشت تمام تلاشمان را میکنیم که بتوانیم بازجو یا مقام قضایی را قابل کنترل و نظارتپذیر کنیم. در واقع اتفاقی که در اتاق بازجویی میافتد، این است که آنها بدون مهار، توانایی انجام هر کاری را دارند و چون آن جا ابزاری برای کنترل آنها نداری، به دنبال راهی برای مهار زورشان میگردی. به نظر من گفتن و توصیف اتفاقاتی که در آن جا رخ میدهد، نوعی ابزار نظارت است. اگر عمل توصیف چندبار انجام شود، برای بازپرس یا بازجو احتمالا جا میافتد که زندانی پس از آزاد شدن همه چیز را با افکار عمومی به اشتراک میگذارد و این روی رفتار او تاثیر میگذارد. بنابراین پیگیریها و اعتراضات در بیرون، اگر درست و دقیق باشد، تاثیر مثبت دارد و سکوت کردن، جز در شرایط استثنایی، به هیچ وجه کار درستی نیست. دقت و صحت خبررسانی عامل کنترلی است. بارها در دوران بازداشت احساس کردم که بازنمایی تجربههای قبلیام باعث ملایمت در برخورد با من در زندان شده است. البته تبعات رسانهای کردن برای من سنگین هم بود، زیرا آنها اتهام جدیدی به پرونده من اضافه کرده و حتی پرونده جدیدی برایم باز کردند. ضمنا این کنشهای اعتراضی در رسانههای جمعی، نهتنها ابزار کنترل یا نظارت هستند، بلکه نشاندهنده انسجام و همبستگی ما با دوستانمان نیز است. اگر این اعتراض صورت نگیرد و تعهد خود را نشان ندهیم، ممکن است خود ما هم در مواجهه با ظلم، بیتفاوت شویم و البته که این بیتوجهی در گذر زمان، انگیزه و امیدهای ما برای فعالیت را از بین خواهد برد.
▫️اگر بخواهم در مورد این که تصمیم کنشگری و انجام یک فعالیتِ پرهزینه چگونه گرفته میشود، سخن بگویم، بسیار سخت خواهد بود؛ زیرا تصمیم کنشگری به واسطه گشوده بودن آینده و امکانی بودن آن گرفته میشود و فرد کنشگر تصور دارد که تصمیم او تاثیرگذار است. اگر قرار بر بسته بودن آینده باشد و انسان به آنچه رخ میدهد آگاه باشد، دیگر کنشگری موضوعیت خود را از دست خواهد داد. اما اگر منظورمان این باشد که آیا با علم به زیاد بودن هزینه درگیری در این فضا و آسیبپذیر شدن، باز هم اقدام به فعالیت خواهم کرد، پاسخ بنده "بله" است. البته که این مسئله ارتباطی به رغبت من برای هزینه دادن ندارد. هر کس ترجیح میدهد به گونهای فعالیت کند که هزینه ندهد، اما اگر این هزینه به من تحمیل شود، چندان از آن پروا ندارم.
▫️اما درباره نقش دانشگاه در پیگیری مطالبات سیاسی، اجتماعی و... باید بگویم که درست است که خیلی از این دغدغهها و مطالبهها بیرون از دانشگاه و در فضای مجازی هم بازنمایی میشوند، اما کمتر جایی پیدا میشود که مانند دانشگاه، این مطالبهها به صورت عینی و واقعی، در بستر واقعیت بروز و ظهور کنند. همین که دانشجویان دور هم جمع میشوند تجمع اعتراضی میگذارند و پلاکارد دست میگیرند، بسامد بسیار بیشتری از توییت کردن و فعالیت در فضای مجازی دارد. میدان واقعیت، زندگی و امر واقعی که در دانشگاه تجلی میشود، بسیار مهم است. از این بابت دانشگاه حائز اهمیت بسیار است؛ زیرا مطالبات جامعه آن جا بازنمایی میشود و تضادها و شکافهایی که در سیاست هست نیز آن جا، فرصت بروز و ظهور دارد. در نتیجه فکر میکنم دانشگاه کم و بیش این وظیفه را انجام داده است، اما مشخص است که پارهای وقتها خام بوده، حرفهایش دقیق نبوده و یا سازماندهی مناسبی نداشته است و البته که نقد هم به آن وارد است. با این همه، کم و بیش، دانشگاه از معدود جاهایی است که در آن چیزی از جنس سیاست ساخته میشود؛ شاهد مثال آن نیز اینکه اگر حوادث سیاسی چند ماه اخیر را بررسی کنیم، از آبان ماه و سقوط هواپیما گرفته تا مسئله انتخابات، دانشگاه از معدود مکانهایی است که در آن اعتراضی صورت گرفت و حرفی زده شد.
▫️مایلم بگویم که فعالیت دانشجویی را بیشتر از محل مسابقه، محل تمرین میبینم. فعالین دانشجویی در حال تمرین مداخله در امر عمومی هستند و بیشتر در حال تمرین و یادگیری آناند که درآینده چگونه میخواهند در امر عمومی مداخله کنند. از این بابت نباید فعالیت دانشجویی را صرفا با خروجی و نتیجه آن سنجید. از طرفی اما این ادعا که فعالین دانشجویی در راستای سیاست حاکمیت، فعالیت میکنند، حرف بیپایه و اساسی است. اگر منظور، رای دادن فعالین دانشجویی در بعضی انتخاباتها است، به نظر من کار اشتباهی نکردند. در واقع زمانی هست که ما احساس میکنیم ورود ما در انتخابات میتواند تاثیر معناداری بر شرایط بگذارد، سیاستی خلق کند و تضادهای عرصه سیاست را فعال نگه دارد، بنابراین ورود کردن به انتخابات اشکالی ندارد؛ اما اگر منظور این است که کل فعالیت دانشجویی، منحصر به بازیگری در انتخابات بوده است، بیانصافی صرف است و هرگز و هیچ وقت فعالیت دانشجویی به شرکت در انتخابات تقلیل نیافته است. دانشگاه همواره محل بازنمایی دغدغهها، مسئلهها و شکافهای فعال جامعه بوده است. البته شخصا کارکرد باز تولید قدرت و بازسازی مناسبات موجود را برای دانشگاه قائل هستم، اما این فعالین دانشجویی نیستند که این عمل را انجام میدهند و نهادهایی مانند بسیج، انجمن مستقل و انجمن اساتید هستند که این نقش را بعهده گرفتهاند. وارد کردن اتهام همدستی با قدرت به فعالین دانشجویی، غایت بیانصافی است. شاهد حرفم هم هزینههایی است که دانشجویان فعال در این سالها برای تغییر و مبازره با وضع موجود دادهاند.
@atuazadandish