87

87


انتخـــــابی اشتبــــاه


🔥🍂💥🍂🔥🍂💥🍂

🔥🍂💥🍂🔥🍂☠

🔥🍂💥🍂☠

🔥🍂☠


#پارت_87



با یادآوری اون مردی که توی اون عمارت لعنتی دیدمش، فکم منقبض شد و آرشامو محکم تو بغلم فشار دادم که ناله ای کرد و تکونی خورد..


نمیتونستم ازاین کارش بگذرم، باید یه جوری این کارشو جبران کنم..


با فکری که تو سرم چرخ خورد نیشخندی زدم و لبامو روی صورتش گذاشتم و تا لاله گوشش ادامه دادم و شروع گردم به گاز گرفتن..


دستمو آروم سر دادم روی شو*رتش و تقرییا مر*نگی خوابیدشو توی مشتم گرفتم و فشارش دادم و مالیـ*دم که ناله های ریزش به گوشم خورد..


فهمیدم بیدار شده و اما نمیخواد به روی خودش بیاره..دستمو زیر سرش بردمو سمت خودم کشیدم که چشمای خمارشو به زور باز کرد..


بهش مهلت ندادم لب بالاییشو به دندون گرفتم که دهنش ازهم باز شد..


سریع زبونمو داخل دهنش کردم و مشغول بودسیدنش شدم..انگار تازه به خودش اومده بود که آروم شروع کرد همراهی کردن..


وقتی اونم همراهیم کردو زبونشو داخل دهنم فرستاد اول مکی بهش زدم و بعد از به مکث کوتاه، گاز محکمی ازش گرفتم که صدای اخ بلندش توی دهنم خفه شد و سعی کرد سرشو ازم جدا کنه که نزاشتم و دوباره مشغولش شدم..


با بازوهام گردنشو سفت تر گرفتم و با پاهامم جفت پاهاشو محکم قفل کردم تا زیاد نتونه تکون بخوره..


نفس که کم آوردیم سرمو از جدا کردم که شروع کرد به تند تند نفس کشیـدن..


دستمو زیر شور*تش بردم و مشغول ماساژ دادنش شدم..سخت شدن کیـ*رش زیر دستام و حس کردم، لیسی به چونش زدمو تخمای نرمشو توی دستای بزرگ و مردونم گرفتم..


تکون خفیفی خورد و نگاهشو میخ چشمام کرد و آب دهنشو پر سرو صدا قورت داد..


با صدای خشدار و هوس انگیزش لب زد:

ــ سامی، نه تو این کارو نمیـ...


به قلم #اهــورا


Report Page